۲-۲-۱-۳-۵٫ جورج کلی
مهمترین مفهوم ساختاری کلی در مورد انسان به عنوان دانشمند استنباط است. هر استنباطی ، راهی برای معنی دهی یا تفسیر جهان است . استنباط مفهومی است که فرد برای طبقه بندی رویدادها و طراحی مجموعه ای از رفتارها به کار میبرد. به نظر کلی انسان رویدادها را با توجه به الگوها و قواعد تجربه میکند . هر فرد رویدادها را تجربه میکند، آن ها را تفسیر می کند و به آن ها ساخت ومعنی میدهد ، افراد ، در جریان تجربه رویدادها متوجه میشوند ، که بعضی از رویدادها ویژگی های مشترکی دارند که آن ها را از سایر رویدادها متمایز میکند. افراد این شباهت ها و تقابل ها را تشخیص میدهند و متوجه میشوند که عده ای زن و عده ای مرد هستندبعضی بلند قد و برخی کوتاه قد هستند همینمعنی دادن به موارد مشابه ومتضاد است که به تشکیل یک استنباط می انجامد . زندگی بدون استنباط زندگی بی نظمی است؛ انسان نمی تواند بدون توصیف و طبقه بندی رویدادها ، اشیاء و افراد به دنیای خود نظم بخشد. از نظر کلی ، حداقل سه عنصر اصلی برای شکلدهی هر استنباط لازم است؛ دو جزء هر استنباط باید شبیه یکدیگر به نظر برسند و سومین عنصر باید از این دو متفاوت باشند . وقتی دو عنصر شبیه به یکدیگر معنی میشوند ، قطب شباهت استنباط را به وجود می آورند؛ و وقتی که با عنصر سوم در تقابل قرار گیرند، قطب تضاد به وجود میآید. چند بعدی بودن استنباط به معنی این نیست که بین دو قطب شباهت و تضاد درجات مختلفی وجود ندارد. موشکافی و پالایش در استنباط از رویدادها از طریق کاربرد سایر استنباط ها حاصل می شود مانند استنباط های کمی و کیفی(پروین و جان ، ۱۳۸۱).
۲-۲-۱-۳-۶٫ آلبرت بندورا
نظریه کنونی شناختی اجتماعی انسان را موجودی فعال به حساب می آورد، که از فرآیندهای شناختی برای بازنمایی رویدادها، پیشبینی آینده انتخاب کنش مناسب و برقراری ارتباط با دیگران استفاده میکند. نظریه شناختی اجتماعی با مردود شناختن دیدگاه هایی که معتقدند و یا فرد با نیروهای درونی برانگیخته می شود و یا آنهایی که انسان را دست بسته در اختیار محیط می دانند. بر این باور است که رفتار انسان را می توان از طریق تعامل انسان و محیط تبیین کرد؛ فرآیندی که بندورا آن را موجبیت دوجانبه می نامد. انسان، هم نسبت به شرایط محیطی واکنش نشان میدهد و هم فعالانه آن ها را تفسیر کرده بر موقعیتها تاثیر میگذارند. همان قدر که موقعیت ها انسان را شکل میدهد، انسان نیز موقعیت ها را انتخاب میکند و همان قدر که انسان از رفتار دیگران تاثیر میگذارد(جان و پروین،۱۳۸۱). از نظر روان شناسان شناختی – اجتماعی ، درک ساختار شخصیت مستلزم توجه به فرآیندهای شناختی است. در این دیدگاه سه مفهوم ساختاری از اهمیت ویژه ای برخوردارند:
– انتظارات
– صلاحیت ها
– اهداف
این نظریه بر انتظارات افراد از رویدادها و باورهایی که در مورد خود دارند، تأکید دارد. برای مثال افراد انتظاراتی از رفتار دیگران دارند، و پاداش ها و تنبیه هایی را برای رفتار خود در موقعیت های مختلف توقع میکنند. همچنین مفهوم اهداف به توانایی انسان در پیشبینی آینده و به خودانگیخته بودن وی مرتبط است. اهداف، ما را در اولویت دادن به پاداش ها و انتخاب موقعیت ها راهنمایی میکند، تا از تاثیرات لحظه ای فراتر رفته و رفتار خود را در گستره ی وسیع تری از زمان سامان دهیم. این نظریه بر صلاحیت ها ومهارت ها فرد تأکید دارد. از این میان ، صلاحیت ها یا مهارت های شناختی از اهمیت ویژه ای برخوردار است،یعنی توانایی فرد در حل مسائل و مقابله با مسائل زندگی ، بر اساس نظریه شناختی – اجتماعی رفتار فرد بر اساس انتظارات یا نتایج پیشبینی شده تنظیم می شود، نه بر اساس نتایج آنی ، این نظریه با تأکید بر اهداف بر ظرفیت انسان در آینده نگری، توانایی او در پیشبینی نتایج و برنامه ریزی بر این اساس اصرار می ورزد(جان و پروین،۱۳۸۱).
۲-۲-۱-۴٫ عوامل تعیین کننده شخصیت
ابتدایی ترین بحثی که در تحقیق مربوط به شخصیت مطرح شد این بود که آیا شخصیت فرد موروثی است یا اکتسابی . یعنی اساساً شخصیت هر فرد به هنگام تولد وی تعیین می شود یا نتیجه روابط متقابلی است که فرد با محیط خود دارد؟ بدیهی است که در این زمینه پاسخ ساده و قطعی وجو ندارد چنین به نظر میرسد که شخصیت در نتیجه هر دو عامل به وجود میآید فراتر اینکه به تازکی عامل دیگری هم به نام موقعیت یا وضعیت مورد توجه قرار گرفته است.
الف: عامل ژنتیکی
شواهد نیرومندی وجود دارد که برخی از صفات یا ابعاد شخصیت ارثی هستند این موارد عبارتند از: روان پریش خویی ، روان رنجور خویی و درون گرایی آیزنک ، سه خلق تهیج پذیری ، مردم آمیزی و فعالیت باس و پلامین و صفت هیجان خواهی زاکرمن تحت تاثیر عوامل ژنتیکی قرار دارد.(شولتز،۱۳۷۹،ص ۵۵۰).
تواناییهای ذهنی و فیزیکی درخواسته فردی از حیات و در نتیجه بر شخصیت فرد تاثیر میگذارد توانایی تابعی است از سن فرد و معمولاً تا سن ۲۰ سالگی با نرخ فزاینده افزایش مییابد و پس از آن با نرخ نسبتاً ثابت و مجدداً افزایش مییابد و در سنین پیری رو به کاهش میگذارد. امراض، حوادث، تغییرات عمده ای را در این توانایی از خود باقی میگذارد(Lawrences,1997,pp584-590).
ب: عامل محیطی
هر نظریه پرداز شخصیتی قبول دارد که شخصیت تحت تاثیر محیط اجتماعی ما قرار دارد. آدلر اعلام داشت که شخصیت ما تحتتاثیر موقعیت ما در خانواده نسبت به همشهریهایمان قرار دارد. این محیط های متفاوت خانه میتواند موجب شخصیت های متفاوت شود. هورنای اعتقاد داشت که فرهنگ و دوره ای که در آن پرورش می یابیم میتوانند شخصیت های متفاوتی را به وجود آورند.
آلبورت خاطر نشان کرد که اگر چه عامل ژنتیکی مواد خام را برای شخصیت ما تامین میکنند، این محیط اجتماعی است که مواد خام را به محصول پرداخت شده در می آورد کتل معتقد بود که وراثت برای برخی از عوامل شخصیت مهمتر است ، اما محیط برای برخی دیگر اهمیت بیشتری دارد.(شولتز،۱۳۷۹،صص ۵۵۱-۵۵۰).
رویدادهای اجتماعی مهم چون جنگ ها و رکوردهای اقتصادی میتوانند انتخاب های زندگی را محدود کنند و بر شکل گیری شخصیت ما تاثیر بگذارند. تغییرات عادی تر زندگی ، مثل پدر و مادر شدن ، طلاق گرفتن، یا تغییر دادن شغل نیز میتوانند شخصیت را تحت تاثیر قرار دهند.(Helson and stewart,1994,pp201-225).