مجموع این پنج مفروض شرایطی را به وجود می آورد که کشورها نه تنها دغدغه موازنه قوا و حفظ قدرت دارند بلکه انگیزه قوی و شدیدی را برای بیشینه سازی قدرت فراهم میسازد. چون کشورها از یکدیگر هراس دارند، تنها میتوانند برای تأمین امنیت شان به خود اتکا کنند و بهترین راهبرد برای تامین و تضمین بقا بیشینه سازی قدرت نسبت است از این رو، برخلاف نو واقع گرایان تدافعی که استدلال میکنند کشورها تنها در پی کسب میزان مقتضی از قدرتند، نو واقع گرایان تهاجمی بر این باورند که تامین امنیت مستلزم کسب و بیشینه سازی قدرت نسبی تا حد امکان است در نتیجه، آنان دوام و پایداری نظم و موازنه قوای موجود را زیر سوال برده استدلال میکنند که کشورها هرگز از قدرت خود راضی نیستند و نهایتاًً درصدد هژمونی برای تامین و تضمین امنیت شان هستند. هدف نهایی هژمونی شدن و ماندن در نظام بین الملل آنارشیک است. حتی کشور هژمون نیز هنوز کاملاً راضی نبوده و درصدد است تا از ظهور رقبای هم طراز خود جلوگیری نماید. (همان، ۴۲)
میرشایمر، برخلاف والتز، استدلال میکند که افزایش توانایی ها و مقدورات میتواند امنیت کشور را بدون برانگیختن واکنش خنثی کننده و مقابله جویانه سایر کشورها تامین کند. وقت شناسی دقیق و فرصت طلبی به موقع تجدید نظر طلبان، احاله مسئولیت[۲۴]۱ و اطلاعات نامتقارن اجازه و امکان موفقیت را به هژمون بالقوه میدهد لذا، بیشینه سازی قدرت لزوماًً خود شکست دهنده نبوده و کشورها میتوانند به طور عقلانی در جهت کسب هدف هژمونی منطقه ای تلاش و عمل نمایند.
بنابرین، در چارچوب نوواقع گرایی تهاجمی، توسعه طلبی، تجاوز و تجدیدنظر طلبی یک وضعیت طبیعی است که کشورهای عاقل بیشینه ساز قدرت ایجاد میکنند. بیشینه سازی قدرت به منظور کسب هژمونی، از نظر میرشایمر ، بر مبنای عقلانیت و محاسبات و ملاحظات عقلانی صورت میگیرد. چون شرایطی که وی برای توسعه طلبی مبنی بر بیشینه سازی قدرت قائل می شود آن را بسیار سخت میسازد. اولاً، کشورها در صورت آماده بودن فرصت های مناسب دست به توسعه طلبی میزنند. ثانیاًً توسعه طلبی تنها زمانی صورت میگیرد که منافع آشکار و ملموس از خطرات و هزینه های آن بیشتر باشد. ثالثاً ، کشورها در صورت بلوکه شدن توسط دیگران از توسعه طلبی دست کشیده و در انتظار فرصت مناسب می نشینند از این رو، میرشایمر در توضیح علت ندرت و قلت هژمونی در طول تاریخ میگوید: پیش از دستیابی به هژمونی و تسلط هزینه های توسعه طلبی معمولاً بیش از منافع آن است (همان، ۲۲)
۲-۹- نورئالیسم و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
نوواقع گرایی اصالتاً یک نظریه سیاست بین الملل است که درصد تبیین نتایج بینالمللی از طریق ویژگی های نظام بین الملل به ویژه ساختار آنارشیک آن است. از این رو، والتز تصریح میکند که نظریه سیاست بین الملل او یک نظریه سیاست خارجی نیست که برای تبیین رفتار کشورها ارائه شده باشد. اما میرشایمر اتفاقاً در نقد نظریه والتز تمایز نظریه سیاست بین الملل و نظریه سیاست خارجی را رد میکند چون به نظر وی تبیین نتایج بینالمللی در سیاست بین الملل لزوماًً مستلزم تبیین رفتار کشورها به معنای سیاست خارجی نیز میباشد. لذا هر نظریه سیاست بین الملل ضرورتاً یک نظریه سیاست خارجی نیز میباشد. تلاش نوواقع گرایان تدافعی دیگر مانند بری پوزن، جک اسنایدر و استفن ون اورا برای ارائه نظریه سیاست خارجی در چارچوب نوواقع گرایی تدافعی نیز حکایت از امکان کاربست این نظریه برای تحلیل سیاست خارجی دارد. در نتیجه، با توجه به استلزامات و دلالت های نظری نوواقع گرایی می توان آن را برای تحلیل ابعاد چهارگانه الگو و فرایند تصمیم گیری، منافع و اهداف ملی، منابع و عوامل تعیین کننده و رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به کار بست.
الگو و فرایند تصمیم گیری: بر مبنای الگوی کنشگر عاقل و منطق نتیجه در نوواقع گرایی، اعم از تدافعی و تهاجمی، جمهوری اسلامی ایران نیز همانند کشورهای دیگر، دارای ارجحیت های معین و موسلمی است که بر پایه تحلیل هزینه فایده آن را در سیاست خارجی پیگیری میکند. اگرچه نوواقع گرایان تهاجمی و نوواقع گرایان تدافعی غیر از والتز بیش از وی بر تصمیم گیری عقلایی در رفتار کشورها تأکید میکنند اما این بدان معنا نیست که نظریه وی، بر خلاف میرشایمر بر مفروض کنش گر عاقل استوار نمی باشد. از این رو، در چارچوب نوواقع گرایی به طور عام، مدل تصمیم گیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران الگوی کنش گر عاقل و منطق اقدام آن نیز منطق نتیجه است.
این الگو و منطق، متضمن و مستلزم فرایند خاص تصمیم گیری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. اول، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از ساختار واحدی برخوردار است که بر پایه سه اصل سلسله مراتب تفکیک وظایف و تواناییهای نهادهای مختلف تصمیم گیرنده در سطح ملی تعریف می شود. دوم، سیاست گذاری و تصمیم گیری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به صورت متمرکز و یکپارچه در سطح ملی اتخاذ میگردد؛ به گونه ای که بازیگران فرو ملی نقش تعیین کننده ای در سیاست گذاری و تصمیم گیری سیاست خارجی ایفا نمی کنند. سوم، با توجه به تفکیک و تمایز سطح ساختاری و سطح واحد در نو واقع گرایی، تصمیم گیری سیاست خارجی ایران فارغ از شرایط، تحولات و فشارهای داخلی تنها در واکنش به ماهیت، ویژگی ها و اثرات ساختاری نظام بین الملل به ویژه توازن و عدم توازن قدرت شکل میگیرد.
بنابرین، در تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در چارچوب نوواقع گرایی، باید از ویژگی های فردی تصمیم گیرندگان و همچنین مختصات داخلی و ملی جمهوری اسلامی ایران صرف نظر کرد، به گونه ای که در تحلیل نو واقع گرای سیاست خارجی ایران، ایستار فرد فرد تصمیم گیرندگان، دیوانسالاری ها، سازمان ها و گروههای ذی نفع و ذی نفوذ فرو ملی مورد بحث و بررسی قرار نمی گیرد. بلکه باید چگونگی واکنش جمهوری اسلامی ایران را به محدودیت ها و قیدوبندهای سیستمیک در دو سطح بینالمللی و منطقه ای، مورد تأکید و تحلیل قرار داد (حاجی یوسفی، ۱۳۸۴، ۲۲).
منافع و اهداف ملی: مفهوم تحلیلی کانونی در نظر یه نو واقع گرای سیاست خارجی، امنیت ملی است به گونه ای که نسبت این همانی بین منافع ملی و امنیت ملی وجود دارد، چون در این نظریه منافع ملی برحسب امنیت ملی تعریف می شود با توجه به رویکرد عینی گرای نوواقع گرایی، منافع ملی در چارچوب امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران تعیین یافته و صرف نظر از گرایشات و ادراکات تصمیم گیرندگان سیاست خارجی وجود دارد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران امنیت محور است که کلیه تصمیم ها، کنش ها و رفتارهای آن را می توان بر حسب امنیت ملی تبیین و تحلیل کرد. از این رو، هدف اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بقا در نظام بین الملل آنارشیک است. بقا با امنیت ملی جمهوری اسلامی نیز به صورت حفظ تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و آزادی عمل در نظام بین الملل تعریف و تعقیب می شود. اهداف ملی دیگر مانند رفاه و توسعه اقتصادی، ثروت و گسترش ایدئولوژی در درجه دوم اولویت سیاست خارجی ایران قرار می گیرند. چون تامین این اهداف بستگی کامل به تضمین و تامین میزان کافی از امنیت دارد.