آیزنک برای این بعد نیز یک تبیین زیست شناختی ارائه نموده است. او روان رنجور خویی را ناشی از کنشهایی در مغز احشایی[۱۲۸]، دستگاه کناری[۱۲۹] و دستگاه عصبی خود مختار میداند که تفاوت در این واکنشهای مغزی به طور ذاتی تعیین میگردد. طبق نظر آیزنک افرادی که روان رنجورخویی بالایی دارند، آستانه تحریک مغز احشایی آن ها پایین و فعالیت دستگاه عصبی خود مختار آن ها بالا است (فراهانی،۱۳۷۸).
۳٫ روان نژندی در برابر کنترل تکانه
کسانی که در این بعد نمره بالایی می گیرند، پرخاشگر، ضد اجتماعی، مصمم، سرد و خود محور میباشند. آن ها بیشتر از دیگران مشکل سوء مصرف الکل و دارو دارند. شگفت این که این افراد میتوانند بسیار خلاق نیز باشند. این افراد با آداب و رسوم مورد قبول جامعه در تضاد بوده و نسبت به دیگران بی توجه و بیاحساس هستند(جوادی و کدیور،۱۳۸۱). آیزنک سعی کردهاست برای این بعد نیز یک تبیین زیست شناختی مطرح نماید. او با این فرض که عامل روان نژندی در مردان بیشتر از زنان است، هورمون جنسی آندروژن را با روانرنجور خویی ارتباط داده است(فراهانی،۱۳۷۸).
از نظر آیزنک صفات و ابعاد شخصیت عمدتاً به وسیله وراثت تعیین میشوند. آیزنک متوجه شد که ابعاد برون گرایی و روان رنجورخویی از دوران فلاسفه یونان باستان به عنوان عناصر بنیادی شخصیت شناخته شده بودند. او همچنین معتقد بود که صورت بندی های همین ابعاد را میتوان تقریبا در هر وسیله ارزیابی شخصیت که تاکنون ساخته شده است پیدا کرد (شولتز و شولتز،۱۳۸۴).
روش مطالعه آیزنک نیز در زمینه شخصیت مثل روش کتل بود که او تعداد زیادی از مقیاسها را جمع آوری کرده و برای مشخص کردن صفات اصلی شخصیت از تحلیل عامل استفاده کرد. آیزنک بیشتر از کتل به همبستگی درونی بین صفات اولیه علاقمند بود(محمدی،۱۳۸۵).
آیزنک در این که شخصیت مرکب از صفت ها است و نیز در این که عامل ها سازههای نظری ناشی از همبستگی های متقابل میان تعداد زیادی از پاسخ ها هستند، با کتل موافق بود. آیزنک در نظریه خود به جنبههای زیستی بیشتر تأکید دارد و عقیده داشت که صفت ها و ویژگی های شخصیتی توارثی بوده و به وسیله وراثت تعیین میشوند(شولتز و شولتز،۱۳۸۴).
رویکرد تحلیل عاملی در تبیین شخصیت
تحلیل عامل یک روش آماری مبتنی بر مفهوم همبستگی است که بیشترین استفاده را در تحقیقات چند متغیری دارد. در چنین شرایطی تجزیه و تحلیل و در نهایت تفسیر نتایج بسیار دشوار می شود. تحلیل عاملی بر اساس ملاک های تجربی و علمی، تعداد متغیر ها را که بسیار زیاد هستند به چند عامل کاهش میدهد و به این ترتیب با تبدیل شدن متغیرها به چند عامل، تجزیه و تحلیل و تفسیر آن ها آسان تر میشود. تحلیل عاملی، عمل تقلیل متغیرها به عامل را از طریق گروه بندی کردن متغیرهایی که با هم همبستگی متوسط یا نسبتا بالایی دارند انجام میدهد(دلاور،۱۳۸۸،ص۲۲۴).
تحقیق در زمینه شخصیت به منظور فهم ابعاد اساسی آن به یک روش آماری دقیق و پیشرفته نیاز دارد. روش تحلیل عاملی اساسی ترین روشی است که محققان برای تشخیص صفات اصلی به کار میبرند. برای جمع بندی و خلاصه کردن صفات شخصیت و همچنین تشخیص همگرایی آن ها می توان از این روش آماری استفاده نمود. این روش آماری میتواند ضرایب همبستگی آن ها را در اختیار گذاشته و به ابعاد قابل کنترلی کاهش دهد. علاوه بر این، تحلیل عاملی اغلب در گسترش تست های شخصیت نیز مفید شناخته شده است. با بهره گرفتن از این روش می توان تشخیص داد که آیا یک تست شخصیت تنها یک عامل را می سنجد یا چندین عامل را (کلانینگر،۱۹۹۸؛ نقل از محمدی،۱۳۸۵).
روش تحلیل عامل در زمینه شخصیت توسط کتل و آیزنک برای کشف و بررسی صفات شخصیت به کار گرفته شده است.
به لحاظ تاریخی، رویکرد تحلیل عاملی در شخصیت به مطالعات بقراط برمی گردد که او شخصیت انسانها را به چهار بعد دموی، بلغمی، صفراوی و سوداوی تقسیم کرده بود. پس از آن روانشناسان شروع به جمع آوری واژه ها و اصطلاحات صفات نموده و با توجه به تحلیل عاملی، آنهایی را که معانی یکسانی داشتند در یک طبقه خاص قرار میدادند. سرانجام کتل یک مدل ۱۶ عاملی و آیزنک یک مدل سه عاملی از شخصیت را ارائه دادند و نهایتاً تحقیقات بعدی منجر به مطرح شدن یک مدل ۵ عاملی بزرگ گردید(محمدی،۱۳۸۵).
مدل پنج عاملی شخصیت
رشد و شکل گیری نظریه پنج عامل بزرگ شخصیت، که در حال حاضر در اکثر کشورها مورد استفاده قرار میگیرد، به لحاظ تاریخی از چندین حوزه مورد حمایت قرار گرفته است. نظریه های صفات شخصیتی، رویکرد واژگانی[۱۳۰]، پرسشنامه های شخصیت، رویکرد تحلیل عاملی و تحقیقات صفات شخصیتی در فرهنگهای مختلف، همگی عواملی هستند که در رشد شخصیت نقش بسزایی داشته اند. اگرچه تحقیقات بر روی پنج عامل بزرگ در دهه اخیر رواج یافته است ولی تاریخچه این رویکرد را می توان به بیش از صد سال قبل و به کارهای فرانسیس گالتون[۱۳۱] نسبت داد و اصالت آن به آنچه که به عنوان فرضیه واژگانی شناخته شده است باز میگردد. اساس منطق فرضیه واژگانی آن است که نیاز همه ما به دانستن در مورد شخصیت از طریق زبان طبیعی حاصل می شود، یعنی واژه هایی که ما به طور معمول برای توصیف خودمان و یا دیگران استفاده میکنیم، شامل تمام اطلاعات اساسی برای پی بردن به ابعاد اساسی شخصیت انسان میباشد (محمدی،۱۳۸۵).
در سال های اخیر، تأکید بر عوامل پنج گانه شخصیت، در مطالعات روانشناسی افزایش چشم گیری داشته است. عموما پژوهشگران بر اهمیت طبقه بندی پنج گانه اتفاق نظر دارند، زیرا یکی از استوارترین تقسیم بندی های ویژگی های شخصیتی است. همچنین پژوهش ها بیانگر این است که مدل عوامل پنجگانه قادر است رفتار افراد را در زمان ها، محیط ها و فرهنگ های مختلف پیشبینی کند(کارور[۱۳۲]،۲۰۰۰). بنابرین مدل پنج عاملی، به پژوهشگران شخصیت اجازه میدهد، مقیاس های مختلف شخصیتی را ترسیم نموده و نتایج تجمعی حقیقات خود را به صورتی سیستماتیک و معنی دار با هم تلفیق نمایند.
از جمله پرکاربردترین آزمون های خودسنجی شخصیت، آزمون های خانواده NEO هستند که بر مبنای نظریه پنج عاملی شخصیت شکل گرفته اند. مدل پنج عاملی حاصل چندین دهه تحقیق متمرکز بر صفات شخصیتی با روش های پیچیده تحلیل عاملی میباشد. مدل پنج عاملی توجه روانشناسان شخصیت بسیاری را برانگیخته است.