۳٫دور معیوب (سیکل معیوب) در روند کمال گرایی
نگرش کمال گرایانه، یک دور معیوب را به وجود میآورد. افراد کمال گرا ، نخست مجموعهای از اهداف غیر قابل دسترس را ردیف میکنند. در گام بعدی در رسیدن به این اهداف شکست میخورند، زیرا دسترسی به آن اهداف غیر ممکن میباشد. در گام بعدی، زیر فشار میل به کمال و ناکامی مزمن غیر قابل اجتناب ناشی از آن ، خلاقیت و کارآمدی آن ها کاهش مییابد. و بالاخره این روند، افراد کمال گرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود هدایت میکند، که نتیجه این روند نیز عزت نفس پایین میباشد. این مسایل، احتمالا اضطراب و افسردگی نیز به همراه خواهد داشت. در این موقعیت افراد کمال گرا به طور کامل در این لحظه، تنها ، اگر سختتر کار کنم، موفق خواهم شد. چنین افکاری ، مجددا منجر به یک دور کامل معیوب میگردد. چنین دور معیوبی با نگاهی به نحوه روابط بین فردی افراد کمال گرا، میتواند بهتر ، قابل تشریح باشد. افراد کمال گرا معمولا عدم پذیرش و طرد شدن از سوی دیگران را پیشبینی و از آن میترسند. با این ترس ، آن ها در مقابل انتقاد دیگران حالت دفاعی به خود میگیرند و از این طریق دیگران را ناکام و از خود دور میسازند. کمال گراها بدون اینکه متوجه این موضوع باشند، همچنین معیارهای به شدت غیر واقع گرای خود را از دیگران نیز انتظار داشته و در نتیجه نسبت به دیگران متوقع و منتقد میگردند. در نهایت ، ممکن است، افراد کمال گرا ، به دیگران اجازه ندهند که شاهد اشتباهاتشان باشند. آن ها این نکته را در نظر نمیگیرند که خود افشایی این فرصت را به آن ها میدهد که دیگران به چشم یک انسان به آن نگاه کرده و دوستشان بدارند. به دلیل وجود این دور (سیکل) معیوب ، افراد کمال گرا ، غالبا در داشتن روابط نزدیک با افراد دچار مشکل هستند و به همین خاطر رضایت کمتری از روابط بین فردی خود دارند (گروث و آیسنک، ۲۰۰۹).
۴٫تلاش (پشتکار) سالم
انتخاب اهداف سالم و داشتن تلاش و پشتکار با فرایند خود تخریبگر کمال گرایی کاملا تفاوت دارد. تلاش سالم (سازنده) ، منجر به انتخاب اهداف ، برپایه خواستههای شخصی و آرزوها و نه بر اساس پاسخگویی به انتظارات خارجی ، میگردد. اهداف این افراد ، همیشه تنها یک قدم از آنچه همزمان به پایان بردهاند، فراتر است. به عبارتی اهداف آن ها ، واقعی ، خود جوش (درونی) و ذاتا قابل حصول است. افراد کوشای سالم از انجام کار در دست اجرا بیشتر از تفکر در مورد نتیجه پایانی آن لذت میبرند. وقتی این افراد یا تجاربی چون نارضایتی یا شکست مواجه میشوند، واکنشهای آن ها عموما به موقعیت ویژه موجود محدود میشود و این موضوع را به احساس ارزشمندی خویش تعمیم نمیدهند(رایس و دلو، ۲۰۱۲).
۱٫والدین قدرت طلب
آدم هایی که بیش از حد کمال گرا هستند، در کودکی والدینی داشته اند قدرت طلب؛ پدر و مادری که توی کله بچه شان فرو کردهاند، «همیشه ما درست می گوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار میکنیم». این والدین نه چندان محترم، تفاوت تواناییهای خودشان و بچه های نازنینشان را درک نمی کنند، به همین خاطر سعی میکنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند، به معیار های والایشان دست یابند؛ معیارهایی که آن قدر غیرواقع بینانه اند که در کمتر موردی بچه ای میتواند به آن ها دست یابد. روان شناس ها به این شیوه تربیت فرزند، «سبک والدینی قدرت طلبانه» میگویند.
۲٫والدین کمال گرا
از قدیم و ندیم گفته اند «گندم از گندم بروید، کمال گرا هم از کمال گرا». غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمال گرا هم بچه های کمال گرا تحویل جامعه میدهند. والدینی که خودشان کمال گرا هستند، نه تنها موفقیت های کودکانشان را کوچک می شمارند ، بلکه حتی موفقیت های خودشان را هم قبول ندارند. آن ها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچ وقت احساس خوبی نسبت به موفقیت هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچ وقت نتوانسته اند والدینشان را خشنود کنند(دنولت، ۲۰۱۰).
۳٫باورهای فردی
بعضی باورهای افراد که موجب کمال گرایی میشوند عبارتند از:
نیاز به تأیید؛ انتظارات بیش از حد از خود؛ مستعد سرزنش بودن (احساس گناه)؛ نگرانی بیش از اندازه؛ پرهیز از برخورد با مشکلات.
ترس از بازنده بودن: افراد کمال گرا،غالبا شکست در رسیدن به هدف هایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی می دانند.
ترس از اشتباه کردن: افراد کمال گرا، غالبا اشتباه را مساوی با شکست می دانند. موضع آن ها در زندگی، حول و حوش اجتناب از اشتباه است. کمال گراها فرصت های یادگیری و ارتقاء را از دست میدهند.
ترس از نارضایتی: افراد کمال گرا، در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان، دچار وحشت میگردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد، طرد شدن یا نارضایتی میباشد.
همه یا هیچ پنداری: افراد کمال گرا، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسانیدن یک کار به طور متوسط، هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا در دیدن دورنمای موقعیت ها دچار مشکل هستند. برای مثال، دانش آموزی که همیشه نمره (الف) داشته، در صورت گرفتن نمره (ب) بر این باور است که من یک بازنده کامل هستم.
تأکید بسیار بر روی بایدها: زندگی کمال گرا غالبا بر اساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آن ها به خدمت گرفته می شود . افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی بر روی باید ها بندرت بر روی خواسته ها و آرزوهای خود حساب میکنند.
باور غلط: افراد کمال گرا مشاهدات خود را به گونه ای جمع آوری میکنند که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش، خطاهای کم، تنیدگی های عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست مییابند . در عین حال افراد کمال گرا کوششهای خود را پایان نا پذیر و ناکافی تلقی میکنند (هاسل، ۲۰۰۹).