اولین تعاریف درباره عدالت به سقراط[۱۴]، افلاطون[۱۵] و ارسطو[۱۶] منسوب است. یکی از مهمترین پرسش های سقراط در مورد سرشت عدالت بود. بعد از سقراط، شاگردش افلاطون در کتاب جمهوریت[۱۷] (۳۸۰، ق.م) ، بحثی را عدالت نامید که نخستین و قدیمی ترین بحث تفصیلی درباره عدالت در فلسفه سیاسی قدیم است (مرامی، ۱۳۷۸). افلاطون در کتاب جمهوریت در پی این پرسش بود که چرا مرد با فضیلتی مانند سقراط حکیم در جامعه آن روز یونان محکوم به مرگ شد، انگیزه او تحلیل و تبیین عدالت در جامعه آتن بود و اینکه مفهوم عدالت چیست. به نظر افلاطون عدالت وقتی حاصل می شود که در دولت هر کسی به کاری که شایسته آن است بپردازد، به همان گونه انسان عادل نیز انسانی است که اجزای سه گانه روح او (غضب، شهوت و عقل) تحت فرمانروایی عقل، هماهنگ باشند ( اخوان کاظمی ،۱۳۸۲). از نظر ارسطو ( شاگرد افلاطون) نیز عدالت، داشتن رفتاری برابر با افراد برابر است (مرامی، ۱۳۷۸). ارسطو معتقد بود که توده های مردم به این دلیل انقلاب میکنند که با آنان با بیعدالتی رفتار می شود. از دیدگاه توماس آکویناس[۱۸] عدالت واقعی زمانی است که حاکم به هر کس مطابق شأن و شایستگی او امتیاز بدهد.
آبراهام مازلو[۱۹] (۱۹۴۳) به عنوان برجسته ترین روانشناس در حوزه انگیزش، سلسله مراتبی از نیازهای انسانی را مطرح کرد که اگر چه عدالت در این سلسله مراتب جایی ندارد، اما با این حال مازلو از اهمیت آن آگاه بوده و نسبت به پیامدهای ناشی از بی عدالتی هشدار داده است. مازلو عدالت راتقریبا یک نیاز اساسی مطرح کرده و آن رابه همراه انصاف، صداقت ونظم دریک گروه قرارداده است و از آن ها به عنوان پیش شرط های اساسی برای ارضای نیازها یاد کردهاست (تیلور[۲۰]، ۲۰۰۳).
در تمامی اندیشههای سیاسی اسلام، مبنا و زیر بنای تمامی اصول نیز عدالت است. آیات الهی اشاره دارند که پیامبران را با مشعل های هدایت فرستادیم و به آن ها کتاب و میزان دادیم تا عدالت را بر پا دارند. بعثت پیامبران و تشریع ادیان به منظور تحقق قسط و عدل با مفهوم وسیع کلمه در نظام حیات انسان بوده است تا آنجا که از رسول خدا (ص) نقل شده است: «کشور با کفر می ماند اما باظلم ماندنی نیست» (اخوان کاظمی ،۱۳۸۲).
از دید نظریه لیبرال عدالت به این معنی است که دولت نباید با شهروندان با تبعیض رفتار کند مگر در صورتی که در زمینه ای مورد نظر میان خود آن ها تفاوت هایی وجود داشته باشد. در برداشت لیبرال از عدالت، عمده توجه معطوف به توزیع عادلانه قدرت در جامعه است. عدالت در مفهوم رادیکال آن در شعار و فرمول معروف مارکس «از هرکس به اندازه توانش و به هر کس به اندازه نیازش» خلاصه می شود. مرکز ثقل عدالت در این مفهوم، توزیع عادلانه ثروت است (مرامی، ۱۳۷۸).
۲-۲-۱-۱ مفهوم لغوی عدالت
یکی از دشواری های بحث عدالت، ابهام در تعاریف و معانی آن است. زبان عربی برای برخی واژه ها بیش از ده مترادف دارد و واژه عدالت نیز واجد چنین مترادف هایی است. بنابرین برای هر جنبهای از عدالت معانی متعددی وجود دارد که شاید مهم ترین آن ها قسط، قصد، استقامت، وسط، نصیب، حصه، میزان، انصاف و… باشد. کلمه معادل عدالت در فرانسه و انگلیسی “justice”و در لاتین “justitia” است (اخوان کاظمی، ۱۳۸۲). فرهنگ لغات آکسفورد عدالت را به عنوان حفظ حقوق با اعمال اختیار و قدرت و دفاع از حقوق با تعیین پاداش یا تنبیه توصیف کردهاست. بر اساس فرهنگ دهخدا عدالت در لغت به معنی استقامت بوده و در شریعت عبارت است از استقامت بر طریق حق و با اجتناب از آنچه در دین محظور (ممنوع) است. اما آنچه در تعاریف این واژه به مقاصد ما نزدیکتر است مفهوم عدالت به معنای برابری و تساوی، دادگری و انصاف، داوری با راستی و درستی و مفاهیم دیگری از این قبیل است.
۲-۲-۱-۲ اهمیت رعایت عدالت در سازمان
در حوزه سازمان و مدیریت، مطالعات و تحقیقات اولیه در مورد عدالت به اوایل دهه ۱۹۶۰و کارهای جی استیسی آدامز بر میگردد. با این وجود اهمیت این موضوع برای محققان مدیریت از سال ۱۹۹۰ روشن می شود، به طوری که مقالات ارائه شده در این حوزه طی این سال ها روند رو به رشدی را داشته است. بر طبق یک گزارش منتشر شده در این زمینه تقریبا ۴۰۰ پژوهش کاربردی و بیش از ۱۰۰ پژوهش بنیادی متمرکز بر مباحث انصاف و عدالت در سازمان ها تا سال ۲۰۰۱ به ثبت رسیده است. موضوع عدالت به طور گسترده در رشتههای کاربردی و مدیریت رفتار سازمانی مورد مطالعه قرار میگیرد.
تحقیقات نشان دادهاند که فرایندهای عدالت، نقش مهمی را در سازمان ایفا میکنند و اینکه برخورد با افراد در سازمان ها چگونه ممکن است باورها، احساسات، نگرش ها و رفتار کارکنان را تحت تاثیر قرار دهد. رفتار عادلانه از طرف سازمان با کارکنان عموما منجر به تعهد بالاتر آن ها نسبت به سازمان و رفتار شهروندی فرا نقش آن ها میشود. از سوی دیگر افرادی که احساس بی عدالتی کنند، به احتمال بیشتری سازمان را رها میکنند یا سطوح پایینی از تعهد سازمانی را از خود نشان میدهند و حتی ممکن است شروع به رفتارهای ناهنجار مثل انتقام جویی کنند. بنابرین درک اینکه چگونه افراد در مورد عدالت در سازمانشان قضاوت میکنند و چطور آن ها به، عدالت یا بی عدالتی درک شده پاسخ میدهند، از مباحث اساسی خصوصاً برای درک رفتار سازمانی است (باس[۲۱]، ۲۰۰۱).
لیند و تیلر[۲۲] (۱۹۸۸) در مطالعه اینکه چرا عدالت مهم است، دو مدل را شناسایی کردند: ۱- مدل منفعت شخصی و ۲- مدل ارزش گروهی. در مدل منفعت شخصی، اهمیت عدالت بر این مبنا توجیه می شود که حداکثرسازی درآمد شخصی را امکان پذیر میسازد، یعنی افراد بدین دلیل برای رویه های منصفانه ارزش قائلند که معتقدند رویه های منصفانه نهایتاً به نتایج مطلوب منجر میشوند. در مدل ارزش گروهی عدالت مهم تلقی می شود، زیرا کارکنان با ادراک رفتار منصفانه سرپرستان با آن ها، از شأن عضویت و هویت گروهی مطلع میشوند. فولگر[۲۳](۱۹۹۸) رویکرد سومی را برای درک اهمیت عدالت معرفی میکند و آن را یک ویژگی اخلاقی میداند. عدالت سازمانی مجموعه ای از پیامدهای روانی و رفتاری را به دنبال دارد. زمانی که افراد احساس میکنند با آن ها به طور غیر منصفانه رفتار شده، تعهد و عملکرد کاریشان کاهش مییابد و کمتر تمایل خواهند داشت که به همکارانشان کمک کنند.
ادراک بی عدالتی در سازمان ها موجب افزایش تناوب رفتارهای نامولد یا خود شکننده میان اعضای سازمان می شود و رفتارهایی چون ابراز خستگی، غیبت و افزایش مقاومت در برابر تغییر را افزایش میدهد (رضائیان، ۱۳۸۴). گرینبرگ (۲۰۰۴) نیز معتقد است که دزدی در محیط کار، عکس العملی به بی عدالتی است. وی مطرح میکند که سعه صدر افراد و آموزش اصول اخلاقی به آنان این عکس العمل را تحت تأثیر قرار میدهد.