در واقع، نحوه ارتباط والد با فرزندش مسلماًً مهمترین جنبه رشد کودک است. سبک خاص فرد در فرزندپروری توانایی است که کودک را تحت تأثیر قرار میدهد. به سخن دیگر، همان طور که یک دیدگاه ناسازگارانه می تواند عواقب بدی را برای بهزیستی فیزیکی، هیجانی و اجتماعی کودک داشته باشد رویکرد سازگارانه نیز در فرزندپروری می تواند برای رشد کودک بسیار مفید باشد(مک برید[۴۸]، ۲۰۰۸).
فرزندپروری به رفتارهایی گفته می شود که والدین برای آموزش اخلاق، رفتار اجتماعی، ادب و درکل مهارت های لازم برای زندگی به فرزندان انجام می دهند. ماهیت فرزندپروری متقابل است. به این معنی که همان طور که والدین بر رفتار کودک تأثیر میگذارند، کودک نیز بر رفتار والدین تأثیر می گذارد(شکوهی یکتا و همکاران، ۱۳۸۵).
سبکهای فرزندپروری شامل عوامل مختلفی است که والدین از طریق آن، نگرشها و فعالیتهایی را درباره تربیت فرزندانشان اعمال میکنند. شیوه های فرزندپروری احساسات کلی والدین را درباره کودک به واسطه زبان بدنی، تُن صدا، تظاهرات هیجانی و کیفیت توجه و رسیدگی انتقال می دهند. شیوه های فرزندپروری در الگوهای تعاملی از همان سال اول زندگی کودک ظاهر می شود(هایت و بنسون[۴۹]، ۲۰۰۸).
در چندین دهه اخیر ابعاد مختلفی برای فرزندپروری مطرح شد که دو بعد اصلی و کلیدی آن شامل:
بعد اول نامهای مختلفی دارد از جمله: صمیمیت والدین[۵۰]، پذیرش، پاسخگو بودن، کودک-محوری و در جریان بودن کودک[۵۱]. این بعد اشاره به حمایتهای مالی و عاطفی دارد که از سوی والدین برای فرزندان تأمین می شود. ایرل شیفر[۵۲](۱۹۵۹) بیان می کند که در این بعد والدین در پیوستار صمیمت- خصومت قرار می گیرند، به این معنی که در یک سوی این پیوستار درجهبندی از مهربانی زیاد، تقویت مثبت و حساسیت نسبت به نیازهای فرزندان و در سوی دیگر طرد و خصومت وجود دارد. آلفرد بالدوین[۵۳](۱۹۵۵) و وازلی بکر[۵۴](۱۹۶۴) بعدی را بیان کردند که در پیوستاری از صمیمیت تا سردی در نوسان بود. لی پالکنین[۵۵](۱۹۸۲) فرزندپروری کودکمحورانه و والدمحورانه را مطرح نمود. جی. پارکر، تاپلینگ و براون[۵۶](۱۹۷۹) فرزندپروری همراه مراقبت و همدلی در برابر فرزندپروری همراه طرد و بی تفاوتی را بیان کردند. بامریند[۵۷](۱۹۶۷) نیز والدین مقتدر را گرم و پذیرا و والدین مستبد را سرد و طردکننده میدانست. در واقع، شباهت این سازه ها با یکدیگر نشانگر این است که همه آن ها به توصیف و پیش بینی ویژگیهای مشترکی در والدین و فرزندان میپردازند(گرول نیک، ۲۰۰۳؛ ترجمه اسمعیلی و شیرافکن، ۱۳۹۱).
جدول ۲-۳- بعد اول فرزندپروری
صمیمیت
در مقابل
خصومت(شیفر، ۱۹۵۹)
صمیمیت
در مقابل
سردی(بکر، ۱۹۶۴)
کودکمحورانه
در مقابل
والدمحورانه(پالکینن، ۱۹۸۲)
مراقبت و همدلی
در مقابل
طرد و بی تفاوتی(پارکر و همکاران، ۱۹۷۹)
در جریان بودن
در مقابل
کنترلگر بودن(گرولینک و اسلووایزیک، ۱۹۹۴)
پذیرش
در مقابل
طرد(روهنر، ۱۹۸۶)
اقتباس از: گرول نیک، ۲۰۰۳٫
بعد دوم شامل: کنترل در برابر سهلگیری، کنترل شدید در برابر کنترل سست، کنترل روانشناختی در برابر خودمختاری روانشناختی، محدودکنندگی در برابر سهلگیری و کنترل کردن در برابر خودمختاری حمایتی میباشد. بالدوین کنترل را محدودیتهایی میداند که والدین بر رفتار کودک دارند و در طبقه بندی از کنترل، کنترل استبدادی را در مقابل کنترل دموکراتیک قرار میدهد. در کنترل دموکراتیک ارتباط کلامی بالا میان والد- فرزند و همبستگی مثبتی میان کنترل و دموکراسی وجود دارد. در خانوادههایی که تعامل زیادی میان والد- فرزند در بافت دموکراتیک برقرار است، بهترین نتایج دیده می شود. بکر(۱۹۶۴) دو عامل محدودکنندگی در مقابل سهلگیری و صمیمیت در برابر خصومت را به عنوان ابعاد فرزندپروری مطرح می کند. بعد محدودکنندگی شامل: محدودیتها و قیود و اجبارهایی برای انجام رفتارهایی که والدین از آن ها میخواهند، آداب غذا خوردن، توالت رفتن، نظم و انضباط، فرمانبرداری، پرخاشگری به همسالان و غیره میباشد. از سوی دیگر بعد سهلگیری، محدودیتهای کمتر و اجبارهای خفیفتری را همراه دارد(گرول نیک، ۲۰۰۳؛ ترجمه اسمعیلی و شیرافکن، ۱۳۹۱).
جدول ۲-۴- بعد دوم فرزندپروری
استبدادی
در مقابل
دموکراتیک(بالدوین، ۱۹۴۸)
کنترل سفت و سخت
در مقابل
کنترل سهلگیرانه(بامریند، ۱۹۶۵)
کنترل روانشناختی
در مقابل
خودمختاری روانشناختی
کنترلگری
در مقابل
خودمختاری حمایتی(دسی و رایان، ۱۹۸۵)
محدودکنندگی
در مقابل
سهلگیری(بکر، ۱۹۶۴)
اقتباس از: گرولنیک، ۲۰۰۳٫
نظریه های مختلفی در مورد فرزندپروری وجود دارد، که در زیر به برخی از آن ها اشاره میشود:
۲-۱-۷-۱- نظریه سبکهای فرزندپروری دیانا بامریند
یکی از پیشگامان حیطه فرزندپروری بامریند است که تلاش کرد فرزندپروری را تعریف کند و اشخاص را در سبکهای فرزندپروری مختلف طبقه بندی نماید. بامریند در سال ۱۹۹۱ دو عامل که در فرزندپروری ضروری بود را تشخیص داد:
عامل اول، پذیرش[۵۸] و پاسخدهی[۵۹]: به میزان حمایت والدین و حساسیت آن ها نسبت به نیازهای کودکان و تمایل آن ها به تحسین کردن از کودکان خود وقتی که توقع کودکان آن ها مناسب و به جا است، گفته می شود. والدینی که دارای پاسخدهی هستند، معمولاً مهربان هستند، اغلب به کودکان خود لبخند میزنند، از آن ها تعریف و تمجید میکنند و فرزندان خود را تشویق میکنند. والدینی که میزان پاسخدهی آن ها کم است اغلب خیلی سریع از آن ها انتقاد میکنند، آن ها را تحقیر و تنبیه میکنند، کودکان خود را نادیده می گیرند و خیلی کم با آن ها در مورد بالا بودن ارزششان صحبت میکنند(سیگلمن و ریدر[۶۰]، ۲۰۰۹). این عامل به رابطه عاطفی میان والدین و کودک مربوط می شود(دواری، آچوی، ابوسری، فرح، ساخله، فید، خان[۶۱]، ۲۰۰۶). والدینی که پاسخدهی بالا دارند فردیت، جرات ورزی، شایستگی اجتماعی، عملکرد روانشناختی و خودتنظیمی فرزندانشان را پرورش میدهند(بامریند، ۱۹۶۶).
عامل دوم، کنترل سخت و طاقت فرسا: والدین کنترل کننده توقع دارند که کودکان از آن ها پیروی کنند و به دقت کودکان را زیر نظر دارند تا مطمئن شوند که کودکان از قوانین آن ها پیروی میکنند(سیگلمن و ریدر،۲۰۰۹). این عامل، به نقش فعال والدین در ترویج احترام و اجرای قوانین و آداب و رسوم جامعه به فرزندان اشاره می کند(دواری و همکاران، ۲۰۰۶). والدینی که کنترل بالایی دارند از طریق نظارت منظم فرزندشان به یکپارچگی خانواده میپردازند(بامریند، ۱۹۶۶).
بامریند با توجه به دو بعد مذکور چندین سبک فرزندپروری را به شرح زیر پیشنهاد می کند: