بهویژه این که اقدامات کوتاهمدت (مثل مدیریت سود، سرمایهگذاریهای نامطلوب) به ریسکهای سیستماتیک کوتاهمدت می انجامد که به ارزش بنیادین بلندمدت ارتباطی ندارد ( گونزالیس و آندره ، ۲۰۱۴ ).
(الف) اندازه هیئتمدیره
در قانون ۲۰۱۰ هیئتمدیرهای بهتر است که بسیار بزرگ نباشد، احتمالا به این دلیل که با وجود مشکلات اخلاقی حاضر، گروههای بزرگتر معمولا در اقدام سریع و مناسب کمتر موفق عمل میکنند.
در ادبیات راهبری شرکتی تاثیر بزرگی هیئت مدیره بر ارزش شرکت بررسی شده است. از یک سو افزایش اندازه هیئتمدیره باید افزایش تخصص و مهارت را نیز به دنبال داشته باشد، تسلط مدیرعامل را خنثی کرده و کارآمدی آن را ارتقا دهد. از سوی دیگر هیئتمدیرههای بزرگتر ممکن است با مشکلات ارتباطی و همکاری روربرو باشند که این کارآمدی آن ها را کاهش میدهد. یرماک [۱۷](۱۹۹۶) و آیزنبرگ و همکاران[۱۸] (۱۹۹۸) این ارتباط منفی بین اندازه هیئت و عملکرد شرکت را تأیید میکنند. نگاهی به مطالعه M&A، بن عمر و آندره [۱۹](۲۰۰۶) دریافتند بین اندازه شرکت و بازده غیرنرمال اعلان شرکت ارتباطی منفی وجود دارد.ما از مقالاتی که به ارتباط بین بزرگی هیئت و ریسک شرکت را بررسی کردهاند آگاهی نداریم. وافیس[۲۰] (۲۰۰۵) دریافت که در شرکتهایی با هیئتهای بزرگتر کیفیت سود پایینتر است ( گونزالیس و آندره ، ۲۰۱۴ ).
(ب) مدیران مستقل
واکنش قانون گذاران به فاجعههای حسابداری مختلف و بحرانهای کالی منجر به افزایش تعداد مدیران مستقل در شرکتها شده است. قانون ۲۰۱۰ توصیه میکند که حداقل ۵% از مدیران مستقل باشند که احتمالا هدف آن کاهش مشکلات کارگزاری است ( گونزالیس و آندره ، ۲۰۱۴ ).
مطالعات تجربی که به بررسی آرایشِ هیئت مدیره و نقش هیاتهای مستقل بر ایجاد ارزش یا تصمیمات ویژه شرکتی مانند سرمایهگذاری، پرداخت سودتقسیمی، مدیریت سود، پاداش و مزایا، گردش مدیرعامل وغیره پرداختهاند به نتایجی متفاوت دست یافتهاند. با این حال بنا به اظهار بیبچاک و ویزباچ[۲۱] (۲۰۱۰) برخی مطالعات اخیرتر گویای آنند که مدیران مستقل در تصمیمگیریهای خاص شرکت – حداقل در مورد برخی تصمیمات مثل تحقیق و توسعه و M&A – دخیل هستند. همسو با این دیدگاه، بنعمر و آندره (۲۰۰۶) بین نسبت حضور مدیران غیروابسته و بازده مازاد دوره اعلان شرکت به ارتباطی مثبت و معنادار دست یافتند. بهعلاوه بازار به جدایی مدیران مستقل واکنش منفی نشان میدهد ( گونزالیس و آندره ، ۲۰۱۴ ).
اشبق و همکاران[۲۲] (۲۰۰۹) دریافتند که استقلال هئیت مدیره با ریسک سیستماتیک، بتا و هزینه سهام ارتباطی منفی دارد. بازگرون و همکاران[۲۳] (۲۰۱۰) دریافتند که ریسکپذیری استقلال هیئتمدیره پس از قانون سازبنز-آکسلی را کاهش میدهد و با استقلال هیئتمدیره قبل از این قانون مرتبط است.بریک و همکاران [۲۴](۲۰۰۸) دریافتند که نظارت فزاینده روی هیئت مدیره (تعداد و درصد اعضای مستقل در هیئت) پس از قانون ساربنز-آکسلی منجربه کاهش ریسک شرکت شد.کلین [۲۵](۲۰۰۲) به ارتباطی منفی بین مدیریت سود و استقلال هیئتمدیره دست یافت ( گونزالیس و آندره ، ۲۰۱۴ ).
(پ) تجربه
قانون ۲۰۱۰ حاکی از آن است هیئتمدیره مجموعهای متوازن از مهارتها، تجربیات، استقلال و دانش شرکت را در اختیار دارد که اعضای هیئت را قادر میسازد وظایف و مسئولیتهای خود را به خوبی انجام دهند. کرول و رایت [۲۶](۲۰۰۸) نشان میدهند که مدیرانی که از تجربیات خود دانش خوبی کسب کردهاند نه تنها ناظران بهتری هستند بلکه برای مدیران ارشد مشاوران مفیدتری نیز میباشند. با این حال، برخی معتقدند مدیرانی که دارای پستهای زیادی در هیئت هستند، آنقدر مشغله دارند که قادر نیستند وقت و تلاش کافی بگذارند.آدامز و همکاران[۲۷] ( ۲۰۱۰) نشان دادند که تئوری در پیشبینی تاثیر تجربیات و مشغلهی مدیران مبهم عمل میکند. مطالعات تجربی که به بررسی نقش سِمتهای چندگانه در هیئتمدیره پرداختهاند نتایج مختلفی ارائه نمودهاند. فریس و همکاران[۲۸] (۲۰۰۳) به شواهدی دست یافتند که نشان میدهد افرادی دارای پستهای مختلف در هیئتمدیره هستند از مسئولیتهای خود شانه خالی میکنند، اما فیچ و همکاران[۲۹] (۲۰۰۶) دریافتند که بین تجربه یا مشغلهی مدیران و عملکرد شرکت ارتباطی منفی وجود دارد ( گونزالیس و آندره ، ۲۰۱۴ ).
(ت) سرمایه گذاری
سهامداری مدیران میتواند بین علایق مدیران و سهامداران همسویی ایجاد کند، چرا که در آن صورت به حداکثر رساندن ارزش سهام به اولویت مشترکِ مدیران و سهامداران تبدیل میشود. بدین ترتیب مدیران به پیگیری فعالیتهایی ترغیب میشوند که به نفع شرکت باشد. مطالعات هرمان [۳۰](۱۹۸۱۹ و روئه [۳۱](۱۹۹۰) در بین اولین کارهایی هستند که نشان میدهند سهامداری بیشتر مدیران به تعهد بیشتر آن ها به شرکت و پیوند بیشتر با منافع و علایق سهامداران منجر میشود. فیچ و همکاران (۲۰۰۵) و خلیل و همکاران [۳۲](۲۰۰۸) نشان میدهند که وقتی شرکتها طرحهای مالکیت سهام را برای مدیران خود اتخاذ میکنند، بازار واکنشی مطلوب از خود بروز میدهد. به علاوه اشبق و همکاران (۲۰۰۹) نیز دریافتند که تملک سهام با ریسک سیستماتیک، بتا و هزینه سرمایه ارتباطی منفی دارد ( گونزالیس و آندره ، ۲۰۱۴ ).
۲-۵ متغیرهای حسابداری و ریسک کوتاه مدت سهام
الف ) نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار و ریسک کوتاه مدت سهام
نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار : ارزش دفتری عبارت است از مبلغ حقوق صاحبان سهام طبق اطلاعات حسابداری. در این پژوهش حقوق صاحبان سهام در پایان سال مالی به عنوان ارزش دفتری شرکت در نظر شده است. ارزش بازار شرکت عبارت است از تعداد سهام عادی شرکت در پایان سال ضربدر آخرین قیمت هر سهم در پایان سال. که نسبت فوق به دو نسبت مالی و عملیاتی تجزیه شده است ( گونزالیس و آندره ، ۲۰۱۴ ).