۵- واکنشهای فیزیولوژیایی به فشار روانی: بدن هنگام مواجهه با تنشزاها رشته پاسخهای پیچیدهیی دارد. هرگاه تهدید ادراک شده به سرعت حل و فصل شود در آن صورت، پاسخهای فوریتی فروکش میکند و وضعیت فیزیولوژیایی طبیعی میشود. اما اگر شرایط تنش مداومت پیدا کند مجموعه پاسخهای دیگری برای انطباق با چنین وضعی ابراز میشود. اینک میپردازیم به این قبیل واکنشهای فیزیولوژیایی.
د: تئوری های استرس:
الف-۱۱-۱: نظریه روانکاوی: روانکاوان بین اضطراب عینی که پاسخی است معقول به موقعیت آسیبی و اضطراب روانرنجور که اضطرابی است بیتناسب با خطر موجود، تمایز قائل میشوند. فروید بر آن بود که اضطراب روانرنجور ریشه در تعارضهای ناهشیار شخص دارد: تعارض بین تکانههای ناپذیرفتنی و محدودیتهای تحمیلی واقعیت. تهدید بسیاری از تکانههای نهاد به علت تضاد آن ها با ارزشهای خود شخص یا ارزشهای اجتماعی است. خانمی که احساس خصومت شدیدی به مادرش دارد نمیتواند هشیارانه از این موضوع آگاه شود زیرا این هیجانها با این باور که باید پدر و مادر را دوست داشت در تعارض است. اگر او از این احساس خود باخبر شود در آن صورت خودپندارهی «فرزند با محبت» فرو میپاشد و ممکن است دوستی و پشتیبانی مادرش را از کف بدهد. هر بار میرود تا دریابد خشمی نسبت به مادرش دارد، در نتیجه حتی مواردی از قبیل اختلاف بر سر اینکه برای تعطیلات کجا بروند یا شام چه بخورند- که تعارض ناچیزی است، برای این خانم به صورت عام تنش شدیدی درمیآید. اما برای کسی که در احساساتش به مادرش تا به این حد تعارض وجود ندارد، عامل مذبور تنش شدیدی ایجاد نمیکند. نظریه روانکاوی بر آن است که آدمیان همگی گرفتار تعارضهای ناهشیارند. تعارضهای بعضی مردم بیشتر و شدیدتر است و همین مردم، رویدادهای بیشتری را تنشزا میبینند(ریتا ال.اتکینسون).
۱۱-۱-۱: مکانیسم دفاعی و مقابله با فشار
فروید اصطلاح مکانیسمهای دفاعی را به آن دسته از تدابیر ناهشیار اطلاق میکند که آدمی برای حل و فصل هیجانهای منفی به کار میبرد.این تدابیر هیجان مدار موقعیت تنشزا را تغییر نمیدهند بلکه فقط شیوه دریافت یا اندیشیدن شخص را به آن عوض میکند. به این ترتیب در همه مکانیسمهای دفاعی عنصر خود فریبی در کار است(ریتا ال.اتکینسون).
مکانیسمهای دفاعی عمده عبارتند از:
– واپس رانی: بیرون راندن تکانهها یا خاطرههای پر تهدید یا بسیار دردناک از حیطه هشیاری.
-دلیل تراشی: نسبت دادن انگیزه های مطلوب اجتماعی یا منطقی، به رفتارهای خویش تا آن رفتارهای معقول به نظر برسد.
-واکنش وارونه: پنهان سازی هرانگیزهی معین از خویشتن از راه زیادهروی در گرویدن به انگیزه متضاد آن.
-فرافکنی: نسبت دادن ویژگیهای نامطلوب خود به دیگران به صورت افراطی.
-فلسفه بافی: سعی در گسلش عاطفی از موقعیت پرتنش، از طریق مواجهه انتزاعی و توجیه با آن.
-انکار: انکار واقعیت داشتن چیزهای ناخوش.
-جاجایی: هدایت انگیزهیی که امکان براورده سازی ان وجود ندارد به مجرایی دیگر(همان منبع).
-واپسرانی: فروید واپسرانی را مهمترین مکانیسم دفاعی و مکانیسمی بنیادی به شمار میآورد. در واپسرانی؛ تکانهها یا خاطرههایی که تهدیدی سخت یا رنج فراوان را در بر دارند از میدان هشیاری بیرون رانده میشود خاطرههایی که شرم و احساس گناه و بیزاری از خویشتن را برمیانگیزند غالباً واپسرانده میشوند. فروید بر آن بود که واپسرانی بعضی از تکانههای دوران کودکی امری همگانی است. در سالهای بعد زندگی باز هم ممکن است آدمی دست به واپس راندن احساسات و خاطرههایی بزند که به علت ناهمسازی باخودپندارهاش اضطراب آورند. به همین ترتیب ممکن است احساسات خصمانهی خود را نسبت به شخصی محبوب یا نسبت به شکستهای خویش از حیطه هشیاری برانیم.واپسرانی با فرونشانی تفاوت دارد. فرونشانی عبارت است از خویشتنداری سنجیده در جهت اداره و کنترل تکانههای و خواستهها و شاید: داشتن آن ها و انکار کردنشان نزد دیگران یا کنار گذاردن موقت خاطرههای رنج آور به منظور تمرکز یافتن بر امری معین، آدمی نسبت به انکار فرونشاندهی خویش هشیار و نسبت به تکانهها یا خاطرههای واپسرانده به شدت ناهشیار است.فروید برآن بود که واپس راندن به ندرت با توفیق کامل همراه است و تهدید تکانههای واپسرانده برای ورود به جرگهی هشیار همواره مطرح است. بنابرین، شخص دچار اضطراب میشود هر چند که علت آن را نمیداند و مکانیسمهای دفاعی دیگری را به کار میاندازد تا تکانههای نیمه واپسرانده را از جرگهی هشیاری دور نگهدارد.کسانی که از روی عادت، افکار و هیجانهای رنجآورشان را واپس میرانند یا فرو مینشانند اخیراًً بار دیگر توجه محققان را به خود جلب کردهاند. این قبیل مردم به طور کلی در برابر بیمار شدن و بخصوص بیماری عروق قلب و گسترش سریع سرطان آسیبپذیرتر از دیگرانند. از رشته پژوهشهایی دیگری چنین برمیآید که مردمانی که به هنگام واکنش در برابر رویدادهای آسیبی از هیجانهایشان با دیگران راز دل میگویند نسبت به کسانی که سفرهی دل نمیگشایند از سلامت بهتری برخوردارند. برای نمونه: زنانی که همسرشان بر اثر خودکشی جان باخته بود چنانچه موضوع خودکشی شوهر را با هیچکس در میان نگذاشته بودند در درازمدت بیشتر گرفتار بیماریهای جسمانی شدند(همان منبع).
در واقع مردمانی که میکوشند افکار خود را واپس برانند در عمل بیش از مردمانی که این قبیل افکار را برای دیگران بیان میکنند گرفتار نشخوار افکار و هیجانهای ناخواسته میمانند. چندین پژوهش نشان داه کوشش برای واپسرانی افکار نسبت به رها کردن آن ها، موجب اشتغال ذهنی بیشتری به آن افکار می شود. به عبارت دیگرافکار نامطلوب فرونشانده هنگام تضعیف شدن حالت دفاعی شخص، با نیروی مضاعف بازگشت میکنند. زنانی که همسرشان بر اثر خودکشی جان باخته بود و این وضع مشابه که موضوع را برای دیگران مطرح کرده بودند درباره آن اشتغال فکر داشتند. به این ترتیب کستانی که عادت ندارند افکار ناخواسته را از ذهن خود بیرون برانند بعدها گرفتار بازگشت نیرومندتر آن ها و پریشانی میشوند. همین پریشانی مضاعف و برانگیختگی فیزیولوژیایی حاصله اثرات نامساعدی بر جسم آنان میگذارد.دوم اینکه واپسرانی یا فرونشانی افکار، به خودی خود جسم را می فرساید. بیرون راندن مدوام فکرها از ذهن و سپس مراقب بازگشت یا بازنگشتن آن ها بودن خود نیاز به انرژی جسمی دارد و منجر به برانگیختگی مزمنیمیشود که به جسم آسیب میرساند(همان منبع).
الف-۱۱- ۲: نظریه رفتارگرایی