۲-۲-۳٫ جنبههای خویشتن شناسی
در ادبیات، خویشتن شناسی به شناخت خود، پی بردن به تمایلات شخصی خود، کنترل رفتار و کردار و چیرگی بر آن دلالت دارد و بر فراگیری دانش خویشتن شناسی به عنوان عامل مؤثر در محیط تأکید شده است. افزون بر این خویشتن شناسی به عنوان پیش شرط بهداشت روانی و شناخت دیگران یاد شده است. در بررسی پیشینه مفهوم خویشتن شناسی، جنبههای مهم خویشتن شناسی عبارتند از: ارزشهای شخصی، سبک شناختی، گرایش به تغییر و گرایش به روابط انسانی. ارزش های شخصی بر دیگر جنبههای رفتار سایه میافکنند و در شکل گیری شخصیت، کارکردی عمده دارند. سبک شناختی به روش گردآوری و پردازش اطلاعات اشاره دارد. گرایش به تغییر، به روشهایی اشاره دارد که افراد برای رویارویی با تغییرات محیطی و سازگاری خود با آن به کار میبرند. گرایش روابط انسانی نیز به تعامل با دیگران مربوط است (کرامتی و روشن، ۱۳۸۴).
خودشناسی موارد زیر را در بر میگیرد
-خود واقعی[۸]
خود واقعی همان ویژگیهایی است که با فرد به دنیا میآید. کودک وقتی با جنسیت مذکر به دنیا میآید، این بخشی از خود واقعی اوست. گذشته از جنسیت، مزاج، توان عصبی و هوش، تعدادی دیگر از ویژگیها نیز هنگام تولد با کودک متولد میشوند. شناخت این خود واقعی یکی از حوزه های بسیار مهم خودشناسی است. زیرا بسیاری از تواناییهای ما در این خود واقعی است که به دلیل اینکه در مسیر اجتماعی شدن یاد میگیریم که فرد دیگری باشیم، این موهبت ها را نادیده میگیریم. در زمینه تحقیقات انجام گرفته در حوزه خودشناسی و مدیریت، بخشی از نتایج به دست آمده، گویای آن است که حتی مدیران رده بالا نیز گاهی از این موهبت بی بهره هستند.
– خود کاذب[۹]
در هنگام قرار گرفتن در شرایط آسیب زا، برای حمایت از “خود” افراد گاه مجبورند که یک لایه امنیتی برای خود تشکیل دهند که این لایه امنیتی تبدیل به بخشی از شخصیت افراد می شود. این لایه هم اکتسابی است و هم غیرضروری. به همین دلیل است که عده ای نام آن را خود دروغین نام نهاده اند. بنابرین در روند خویشتن شناسی این “خود” خود کاذب به شمار رفته و عامل اصلی جدا شدن انسان از واقعیت محسوب می شود.
– خود ناظر[۱۰]
به این خود، در متون عرفانی به وفور اشاره شده است و عنصر کلیدی در مغز انسان برای شناسایی خودهایی است که در بالا به آن ها اشاره شد. هر چه قدرت خود ناظر بیشتر باشد، فرایند خودشناسی سریع تر و عمیق تر انجام می شود. خود کاذب مانع بزرگی در فعال شدن خود ناظر است. دانشمندان علوم عصب شناختی نیز به این مسئله پی برده اند که در ذهن انسان کیفیتی است که میتواند خود را ببیند. این همان خود ناظر است (ایمانی راد، ۱۳۹۲).
۲-۲-۴٫خویشتن شناسی در عرصه مدیریت
در ادبیات مدیریت، از مهارت خویشتن شناسی به عنوان پیش شرط بهداشت روانی و توانایی شناخت دیگران یاد شده است. درک، بینش و آگاهی مدیر موجب بهره وری، تخصص و بهبود در روابط انسانی او می شود. بنابرین باید مدیران را یاری کرد تا ویژگی های اصلی شخصیت و نقاط ضعف و قدرت خود را بشناسند (نیستانی و منفردی راز، ۱۳۸۸). رمز موفقیت مدیران در شناخت خواسته ها، انتظارات و نیازهای سرمایه های انسانی سازمان است و این مهم میسر نخواهد شد مگر این که مدیران بتوانند خود را بشناسند و بر اعمال و افکار خود تسلط داشته باشند و همکاری را در سازمان افزایش دهند(قربانی و همکاران، ۱۳۸۳).
مدیران میتوانند با خودارزیابی در زمینههایی همچون کیفیت تصمیم گیری، خلاقیت و نوآوری، ارتباط ها، نوع احساس به کار، انگیزش و کار گروهی، شناختی نظاممند از کارکرد خود در سازمان به دست آورند و از این راه مهارت های مدیریتی خود را پرورش دهند و به درکی ژرف تر از رفتار دیگران برسند (کرامتی و روشن، ۱۳۸۴). از این رو مدیران خویشتنشناس با فراهم کردن محیط مناسب در سازمان مانع پنهان شدن تعارض کارکنان میشوند و از این طریق برای شناسایی و حل تعارض تلاش کرده و آن را به فرصتهایی برای رشد تبدیل میکنند (اچیتو[۱۱]ا، ۲۰۰۲).
کاندن[۱۲]سه گروه از افراد را مشخص میکند که این افراد خود را برای مدیریت مناسب می دانند:
۱-افرادی که خود را واجد شرایط مدیریت میدانند.
۲- افرادی که احساس میکنند نیازمند به رهبری و مدیریت بر دیگران هستند؛ این احساس نه به خاطر پاداش، بلکه بخاطر ویژگیهای مطلوبشان است.
۳- افرادی که الزاماً بخاطر وظیفه اجتماعی تمایل به مدیریت و رهبری دارند؛ نه بخاطر اینکه خود را واجد صلاحیت می دانند(کاندن،۲۰۱۱).
لفرانچویس[۱۳](۱۹۹۶) مفاهیم عزت نفس، خودپنداره یا مفهومخود و خودشکوفایی را از اجزای خودآگاهی یا خویشتن شناسی معرفی میکند و هر یک را به شرح توضیح میدهد:
عزت نفس، برداشت مثبت یا منفی افراد از خودشان است. مفهوم خود عبارت است از نگرشی که فرد نسبت به خود دارد و خودشکوفایی عبارت است از فرایندی که فرد طی آن “خودش” می شود و استعدادهای خود را رشد داده و نسبت به هویت خویش آگاهی یافته و خویشتن را تکمیل میسازد (دیر[۱۴]، ۲۰۰۵).
خویشتن شناسی، خود آگاهی یا خود شناسی، در ذیل مهارت های مرتبط با هوش هیجانی یا هوش عاطفی[۱۵] نیز مورد توجه محققان قرار گرفته است که با توجه به تعریف (گلمن، ۱۹۹۹) از هوش عاطفی، ابعاد هوش هیجانی در مدیریت و رهبری به شرح زیر است:
۱ ـ خویشتن شناسی: خودآگاهی یا تشخیص احساس در لحظه وقوع است و بخش مهم و کلیدی هوش عاطفی را تشکیل میدهد. توانایی کنترل و اداره لحظه به لحظه احساسها نشان از درک خویشتن و بصیرت روانشناسانه دارد. مدیران و رهبرانی که درجه بالایی از خودآگاهی دارند، با خود و دیگران صادق هستند و میدانند که چگونه احساس بر آن ها، سایر مردم و عملکرد شغلیشان تأثیر میگذارد آن ها با یک احساس قوی از خود آگاهی و اعتماد به نفس، در استفاده از قابلیتها کوشا هستند.
۲ ـ خود کنترلی (خود مدیریتی): کنترل و اداره احساسات مهارتی است که بر پایه خودآگاهی شکل میگیرد. مدیران و رهبران قادرند محیطی از اعتماد و انصاف خلق کنند. عامل خودنظمدهی به دلایل رقابتی بسیار مهم است. زیرا در محیطی که سازمانها مستهلک میشوند و فناوری کار با سرعتی گیج کننده تغییر شکل مییابد، فقط افرادی که بر هیجان تسلط یافتهاند، قادر به انطباق با این تغییرات هستند.
۳ ـ خود انگیزی: هدایت احساس خود به منظور هدفی خاص همچون تمرکز، توجه و ایجاد انگیزه در خود دارای اهمیت است. کنترل احساس زمینه ساز هر نوع مهارت و موفقیت است و کسانی که قادرند احساس خود را به موقع بر انگیزانند، در هر کاری که به آن ها واگذار شود، سعی میکنند مولد و مؤثر باشند.