فرزندان والدین قاطع گرایش بیشتری به خوداتکایی و خویشتنداری داشته و خواستار کشف و جستجو هستند و نسبت به سایر گروهها بیشتر متقاعد میشوند، یعنی نسبت به معیارهای مشخص در مورد چرایی پاداش و تنبیه آن توجیه شده و پذیرش بیشتری نسبت به مقررات اجتماعی دارند. دختران نسبت به پسران مستقلتر و پسران ازلحاظ اجتماعی مسئولیتپذیرند (,۲۰۰۲ Heaven et al).
۲-۱-۴-۳-۲- سبک والد گری مستبدانه
این والدین ازنظر درخواستکنندگی و دستور دادن در سطح بالایی هستند اما پاسخدهنده نیستند، اطاعت گرا و سلطهطلب بوده و واضع قوانین هستند. انتظار دارند دستوراتشان بدون توضیح اطاعت شود. سختگیری بدون حمایتی را اعمال میکنند و علاقهای به مذاکره و تعامل با فرزندان را ندارند (Darling, 1999). این والدین به تلاش کودک برای حمایت و توجه بیتفاوتاند و به ندرت از تقویت مثبت استفاده کرده و برای کنترل از شیوه های ایجاد ترس استفاده میکنند. فرزندان این شیوه فاقد مهارتهای اجتماعی هستند و عزتنفس پایینی داشته و قدرت برقراری ارتباط با همسالان را ندارند (,۲۰۰۲ Alizadeh & Andries). آن ها معمولاً وابسته بوده و فاقد کنجکاوی خلاقانه و خودانگیخته هستند و مکان کنترل بیرونی دارند. این کودکان برای اجتناب از تنبیه، نمرات تحصیلی خود را به والدین نشان نمیدهند. سبک مستبدانه فرزندان با نوروز گرایی فرزندان در ارتباط مستقیم بوده و موجب بروز اضطراب به علت عدم اعتماد به خود در آن ها میگردد (,۲۰۰۳ Wolfrad et al). بامریند معتقد است این نوجوانان از افسردگی، ابتکار عمل پایین، بیهدفی و سوءظن در دوران بلوغ رنج میبرند. فرزندان این سبک غالباً دچار تعارض بوده و نوسانات خلقی داشته و در مدرسه عملکرد خوبی ندارند و نیز ناراضی و منزوی و بیاعتماد هستند (,Baumrind 1991؛ به نقل از Darling (1999,.
۲-۱-۴-۳-۳- سبک والد گری سهل وگیرانه
این والدین ازنظر پذیرندگی و پاسخ دهندگی در سطح بالا، اما ازنظر درخواستکنندگی و کنترل در سطح پایینی هستند و کمترین فشار را به فرزندان اعمال میکنند و هیچ قاعده و قانونی را در خانه اعمال نمیکنند (,۲۰۰۷ Shaffer & Kipp). این والدین به عنوان الگویی که بخواهند کودکان را شکل دهند و در آن ها تغییر به وجود آورند محسوب نمیشوند و خودگردانی را تا حد زیادی جایز دانسته و از برخورد اجتناب میکنند (Baumrind 1991,؛ به نقل از,Darling 1999). این والدین شاید خود والدین سختگیر داشتهاند و یا تحت استرس هستند. فرزندان این خانواده ها کمتر در یادگیری شرکت داشته و وضعیت تحصیلی خوبی ندارند ولی خودپنداری در آنان مثبت است. کودکان و نوجوانان این خانواده ها عزتنفس و مهارت اجتماعی بالاتری داشته و میتوانند روابط گرمتری با والدین خود داشته باشند و افسردگی نیز در آن ها کمتر است (,Darling 1999). این فرزندان رشدنیافتهتر بوده و خودکنترلی و خوداتکایی کمتری نیز دارند. آن ها به دلیل محبت و حمایت افراطی در کودکی، در نوجوانی نیز چشم به حمایت دیگران دارند و در صورت نبود حمایت مناسب، مضطرب میشوند (,۲۰۰۲ Alizadeh & Andries).
۲-۱-۴-۳-۴- سبک والدگری مسامحه کارانه
Maccoby & Martin (1983؛ به نقل از آرین، ۱۳۸۳) چهارمین شیوه فرزند پروری را تحت عنوان مسامحهکار و یا بیتوجه را به سبکهای والد گری فوق اضافه کردهاند. این شیوه والدینی را توصیف میکند که برخی اوقات به علت فشارهای روانی یا افسردگی سرگرم نیازهای خود میشوند و نیازهای فرزندشان را مورد غفلت و بیتوجهی قرار میدهند. این شیوه فرزند پروری با اختلالات رفتاری متعدد در کودکی و نوجوانی مرتبط است. والدین بیتوجه معمولاً بیتفاوت، بیکفایت، بیمسئولیت و ازنظر هیجانی کنارهگیر هستند. جو خانوادگی معمولاً آشفته است و افراد در حال کنار آمدن و رفتن هستند. این والدین از فرزندان خود فاصله میگیرند، ممکن است عیبجو یا کمحرف باشند. اغلب این والدین در کودکی مورد بیتوجهی قرار گرفتند و افسرده بوده یا احساس ناامیدی میکنند. ممکن است دچار عقبماندگی ذهنی باشند یا درباره نیازهای فرزندان اطلاع چندانی نداشته باشند، بسیاری از آن ها گرفتار سوء مصرف مواد هستند. اغلب این کودکان موقع تولد کموزن هستند. این مسئله ممکن است با وضعیت اقتصادی، اجتماعی خانواده و نداشتن مراقبت کافی قبل از تولد رابطه داشته باشد.
اینگونه والدین در بازخواست کنندگی و پاسخگو بودن در سطح پایینی قرار دارند. این والدین نه توقعی از فرزندان دارند و نه عشق و محبت و پاسخگویی به نیازهای آنان دارند. نوجوانان و جوانان والدین بیتفاوت و رها کننده کمترین میزان سازگاری را در مقایسه با هر سه گروه نوجوانان خانواده های موردبحث دارند. این گروه از نوجوانان و جوانان به خصوص ازنظر پیشرفت تحصیلی، ارتباط اجتماعی، مشکلات رفتاری و سطح غمگینی درونی شده، بر اساس مطالعات انجامشده بدترین وضع را داشتهاند. این کودکان استقلال رأی نداشته و بیهدف بوده و ازنظر عاطفی افرادی گسیخته و بیعلاقه که کنترلی بر هیجانات خود ندارند، میباشند (لطفآبادی، ۱۳۷۹).