اما این محققان تقریباً به طور انحصاری بر عامل دوم یعنی منظومههای هیجانی یا ساختارهای شخصیتی توأم با بیماریهای متفاوت (که پیشتر ذکر شد) تمرکز کرده اند و بر این باورند که پاسخهای بدن بهنجار یا مرضی در برابر محرکهای هیجانی بر حسب ماهیت هیجانی که آنها را برمیانگیزد،تغییر میکنند.هر حالت هیجانی نشانگان فیزیولوژیکی خاص خود را دارد؛افزایش تنش عروقی و تسریع فعالیت قلب از خشم و ترس ناشی میشوند. افزایش ترشح معده را میتوان به منزله یک پاسخ واپسرانده در برابر خطر تلقی کرد؛بحران تنگی نفس با برانگیختگی ناهشیار سرکوفته که جانشین استمداد از حمایت مادرانه شده،همبستگی دارد. پس از نظریه “خاص بودن حالات هیجانی” پیشرفتهای قابل ملاحظهای در قلمرو روان عصب شناختی و غدد درونریز رخ داده اند. از سال ۱۹۷۵ وینر خاطر نشان کرد پژوهشگران توانسته اند لااقل در مورد چهار بیماری روانتنی وجود اختلالهایی در مکانیزم های نظمجویی فیزیولوژیکی را که عامل ایجاد کننده آمادگی در ابتلا به این بیماریها هستند به اثبات برسانند. در تاریخچه هر بیماری دست کم سه مرحله وجود دارد:مرحله پیش از بروز بالینی بیماری،آغاز واقعی بیماری و مرحله پس از استقرار آن (شاملو ۱۳۸۰). در حالی که خاص بودن حالات هیجانی فقط به آمادگی روانشناختی فرد توجه دارد. و دیگر مؤلفه وابسته به این آمادگی و همچنین مسائل مرتبط با مراحل بعدی را در نظر نگرفته است،در حال حاضر پژوهشگران خاطر نشان میسازند که هیچگونه دلیل منطقی برای استقرار یک بیماری در خارج از قلمرو روانتنی وجود ندارد (استورا؛به نقل از دادستان ۱۳۸۷).
۲-۱۷-۶٫رویکرد آمریکایی
این رویکرد که نقطه شروع آن به نخستین بررسی های ولف (۱۹۷۴) برمیگردد توسط ولف و همکاران وی (۱۹۷۷) دنبال شده است،تعریف جدیدی از استرس را ارائه میدهد. بر اساس این تعریف،استرس حالت پویشی یک موجود زنده در پاسخ به الزامهای سازشی است. اما از آنجا که زندگی به خودی خود مستلزم یک سازش مداوم است،بنابرین همه موجودات زنده پیوسته در یک حالت کم و بیش زیاد استرس به سر میبرند. ولف وجود بینظمیهای روانتنی را به صورت یک مقوله خاص نمیپذیرد و معتقد است که محیط اجتماعی و تجربه های گذشته انسان،که شامل عوامل زیستشناختی و رویدادهای زندگی وی نیز میشوند،بر شکل بیماری تأثیر زیادی ندارند. در حالی که بر طول مدت و جریان بیماری به صورت قابل ملاحظهای مؤثرند. بنابرین ولف مفهوم غیراختصاصی بودن نقش استرس را در پدیدآیی یک بیماری میپذیرد. (استورا؛به نقل از دادستان،۱۳۸۷).
۲-۱۷-۷٫رویکرد فرانسوی انستیتوی روانتنی پاریس
در دهه ۱۹۵۰،در چهارچوب انجمن روانتحلیلگری پاریس،مارتی،فن،داوید،دوموزا و دیگران جریانی را پیریزی کردند که تحت عنوان مکتب پاریس شهرت یافت. مارتی (۱۹۹۰) در مجموعه آثاری برای نخستین بار از دوگانهنگری روان و تن فراتر رفت. جنبه بدیع کار وی مبتنی بر ارائه فرضیه هایی است که بر اساس بررسی های بالینی و همچنین پژوهشهای گسترده اخیر مورد تأیید واقع شدهاند.
۱٫ فرآیندهای بدنیسازی هنگامی بروز میکنند که فرد توانایی ذهنیسازی ضربههایی را که با آنها مواجه می شود ندارد. ضربههایی که از مواجهه با موقعیتهای استرس زا ناشی میشوند.
۲٫ باید همیشه از مشتبه ساختن زندگی روانی و بدنی اجتناب کرد. چه حتی اگر بررسی پدیدآیی روانی نشان دهد که یک فرایند روانی تأیید کننده یک فرایند بدنی است،باید گفت که واقعیت پیچیدهتر از آن است که به نظر میرسد (مارتی،۱۹۹۰ به نقل از دادستان ۱۳۸۷).
۳٫ از دیدگاه تحولینگر، حرکت دستگاه روانی و دستگاه بدنی از نخستین ماههای زندگی با وابستگی تنگاتنگ به یکدیگر آغاز می شود. “در مراحل نخستین زندگی،مبانی کنشهای روانی بر نظام حسی-حرکتی مبتنی هستند و تا حدی با آن مشتبه میشوند”کنشهای مختلف بدنی بر اساس رابطه نوزاد و سپس کودک با محیط شکل می گیرند و از این زاویه به نوعی تعیین کننده پارهای از نظامهای فعالیت روانی فرد به حساب میآیند.
۴٫ و بالاخره زندگی به منزله سازمانیافتگی را کموبیش تسهیل کند. بدین ترتیب،مارتی بجای آنکه همه انسانها را از لحاظ تجهیزات کنشی یکسان تلقی کند، به بررسی شیوه های بناشدنها و کنشوریهای روانی برای تأکید بر نقاط ضعف آنها پرداخته و نتیجه گرفته است که بخش عمدهای از بیماریهای بدنی با نارساییها از ضعفها یا از هم پاشیدگیهای من مرتبط است. (مارتی،۱۹۹۰). در حال حاضر این رویکرد،کاملترین نظریهای است که می تواند به تبیین،پیشگیری و درمان بپردازد. (استوارد؛به نقل از دادستان،۱۳۸۷).
۲-۱۸٫پاسخ به استرس
پاسخ به استرس چند وجهی است. معمولاً واکنش به استرس در چهار سطح بررسی میکنند: الف)پاسخهای هیجانی؛ ب)پاسخهای رفتاری؛ج)پاسخهای شناختی؛د)پاسخهای فیزیولوژیک.
الف)پاسخهای هیجانی: اغلب افراد در مقابل استرسها این گونه پاسخ را بروز می دهند. اکثر هیجانهای فراخوانده شده ناخوشایند هستند. نمونه این هیجانات: ناراحتی،خشم،دلشوره،ترس،اضطراب و غم و اندوه
ب)پاسخهای رفتاری: همان مقابله کردن است که تلاش های فعال برای غلبه کردن،کاهش دادن یا تحمل کردن فشارهای ایجاد شده توسط استرس است. این پاسخها می توانند انطباقی یا غیرانطباقی باشند. از جمله این پاسخها پرخاشگری میباشد که اشاره به هر گونه رفتاری است که هدف آن آزار رساندن جسمانی یا کلامی به دیگری است. لذت طلبی که اشاره به روی آوردن به رفتارهای مصرفی افراطی از جمله پرخوری،سیگار کشیدن،مصرف خودسرانه داروها،مصرف مواد ومشروبات و غیره میباشد؛ بی تفاوتی که اشاره به بروز رفتارهای کنارهگیرانه و بیاعتنایی به شرایط و موقعیتها است و در نهایت واپس روی که اشاره به بازگشت به شیوه های رفتاری کودکانه و نارس دارد.
ج)پاسخهای شناختی: استرس بر حافظه و تمرکز،تأثیر زیادی میگذارند. زمانی که افراد مشغول دادن امتحان پر استرسی هستند ممکن است پرسشی را دیر بفهمند یا موضوعی را که به خوبی مطالعه کردهاند بخاطر نیاورند. استرس می تواند فعالیتهای ذهنی را اغلب به وسیله منحرف کردن توجه مختل کند.