زیبایی به عنوان یکی از مؤلفه های جایگاه اجتماعی در ارزیابی موقعیت اجتماعی افراد جامعه مهم قلمداد میگردد.در قرن بیستم و مخصوصاً در چند دهه اخیر برداشت های نو به نو شونده از زیبایی سرعت گرفته است. بدن افراد از تجربه های اجتماعی، همچنین از هنجارها و ارزش های گروه هایی که به آن ها تعلق دارند، تأثیر ژرفی میگیرد.با توجه به مرور نظریاتی که در باب بدن و جراحی زیبایی انجام شده، بدن فرد در جامعه میتواند به صورت عرصه های گوناگونی از قبیل بدن فرهنگی، بدن اجتماعی، بدن سیاسی و بدن اقتصادی دیده شود (عنایت، ۱۳۸۸).
بدن هنگامی به عنوان متن فرهنگی خوانده می شود که رفتارهای بدن در جامعه نتواند به عنوان رفتاری طبیعی محسوب شود، و آن ها براین باور هستند که رفتار بدنی از سنخ رفتار فرهنگی است و رابطه رفتار درمانی با فرهنگ گویای این مطلب است و بدین واسطه این رفتارها با حیثیت و منزلت هر فرد در سلسله مراتب اجتماعی پیوند داده می شود (ذکایی، ۱۳۸۶).
Bourdieu and Elias بدن را مرکزی برای اکتساب پایگاه، منزلت اجتماعی و دیگر تمایزات ذکر می- کنند، به عنوان مثال، بوردیو بدن زیبا را نشانه ای از شادی و منزلت میداند، بوردیو بر این باور است که طبقات مختلف به اقتضای تحصیلات، آگاهی ها و مهارت های خود از سرمایه های نمادین متنوعی استفاده میکنند تا از طریق آن ها، پایگاه اجتماعی خویش را ابراز دارند (نوغانی، ۱۳۹۰).
ظاهر افراد به عنوان نماد و نشانه منزلت، اهمیت بسزایی مییابد و در ناشناختگی حاصل از این شرایط افراد با طبقات پایین دست و یا طبقات متوسط، از نماد افراد و گروههای دارای پایگاه های بالا برای کسب موقعیت بالاتر و دستیابی به احترام بیشتر استفاده میکنند (کیوان آرا، ۱۳۸۹).
هنگامی که بدن به عنوان بدن اجتماعی دیده می شود به نظر گافمن[۱۳] شخص باید بر حرکات بدن به کنش هایی که در برابر دیگران انجام میدهد از دقت کافی بر خوردار باشد و از هر گونه اهمال در کنترل بدنی خویش به پرهیزد، زیرا حالات چهره و حرکات بدن محتوای اساسی نشانه هایی است که ارتباط روزمره افراد مشروط به آن هاست و بدین ترتیب است که میتواند با دیگران در تولید و باز تولید روابط اجتماعی و هویت شخصی خود شریک شود (نوغانی، ۱۳۹۰).
گیدنز[۱۴] معتقد است نمای ظاهری بدن مشتمل بر همه ویژگی های سطحی پیکر فرد است، زیرا افراد در ارتباط با یکدیگر آن ها را به عنوان نشانه هایی برای تفسیر کنش ها به کار می گیرند (توسلی، ۱۳۹۱).
از نظر وبلن[۱۵] زن زیبا، نمادی منزلتی است نه تنها کاری انجام نمیدهد بلکه نمی تواند کاری هم انجام دهد.موهای بلند، پاشنههای بلند، لباس های بلند و متعلقات این چنینی به منظور نشان دادن این نکته است که او متعلق به این پایگاه اجتماعی بالایی است. از نظر او از آنجا که «در جامعههای متمدن کنونی، مرز جدایی از طبقات اجتماعی مبهم و متغییر است در نتیجه، اعضای هر لایهی اجتماعی آرایش سبک زندگی متداول لایه بالاتری را تقلید می کند.اینها چون از شهرت و احترام لایه های بالایی محروم هستند، میکوشند لااقل در ظاهر با قوانین و هنجارهای پذیرفته شده آنها هم نوایی کنند(کیوان آرا، ۱۳۸۹).
Berger and Luckmann (1996) معتقد هستند جامعه نه تنها بدن را شکل میدهد بلکه رفتارهای بدنی نیز ساخته و پرداخته جامعه هستند (عنایت، ۱۳۸۸). بنابرین بدن دستخوش قدرت وسرکوب اجتماعی می شود و بدن در متن سیاسی شکل میگیرد. این قدرت توسط ساختارها تکنولوژی پزشکی و با به کارگیری ایدئولوژی ها از طریق تحریک و انضباط درونی (نوغانی، ۱۳۹۰)، از سوی ساختار ها و کنترل هایی که از سوی جامعه اعمال می شود و از طریق فشار های بیرونی و درونی که فمینیست ها مطرح کرده اند (استاندار دهای زیبایی، تبلیغات و تصاویر رسانه، نظام مرد سالار، فشارهای درونی از سوی خود زنان و تکنولوژی های پزشکی) به افراد فشار وارد می شود و آنها را به رعایت این قدرتها ملزم میکنند. فشارهای موجود در زمینه همنوایی زنان با استانداردهای زیبایی باعث می شود، زنان به تصویری متفاوت از ظاهر خویش برسند و احساس بیگانه نسبت به بدن خود داشته باشند (دقیقی، ۱۳۸۱).
مورگان[۱۶] و بوردیو نیز معتقد هستند بدین واسطه (فشارهای درونی و بیرونی) زنان در ماشین آلات قدرت گفتار میشوند و تعهدات خود را به تکنولوژیهای زیبایی الزامی میکنند. بنابرین، میتوان گفت زنانی که جراحی زیبایی را تجربه میکنند احساسی از قدرت و کنترل به دست می آورند، ولی از طرف دیگر میتوان گفت این نطقهای قدرت برای اقتصاد مصرفی هستند (Luo ، ۲۰۰۸ به نقل از عنایت، ۱۳۸۸).
گیدنز معتقد است که زنان در قیاس با مردان برای جذّابیت جسمانی خویش اهمیّت بیشتری قائل هستند و امروزه اعتراض خود را با ایجاد تغییرات جدّی و موفقیّت آمیز در نمای ظاهر بدن خود بیان میکنند. او عامل ایجاد این وضعیت را شکل گیری منابع جدید هویّت میداند (توسلی، ۱۳۹۱).
گیدنز معتقد است مدرنیته با پروژه های بدن که به یاری کیستی افراد میآیند پیوند خورده، پزشکی مبدل به فناوری پیشرفته شده، فرهنگ مصرفی به شدت بدن محور شده، رسانه ها در مسیر افزایش توانای افراد برای پرداختن به موضوع زیبایی و بدن غیر واقعی قرار گرفته است. در این معنا بدن به محلی برای ایجاد خلق آرزوها و آرمانهای انسان مبدل شده است (توسلی، ۱۳۹۱).
۲-۸-۲- فمینیستها و عملهای جراحی زیبایی
فمینیستها عموماً مخالف جراحی زیباییاند. برخی از آنها به ویژه از فرهنگی انتقاد میکنند که اثرات آن زنان را تشــویق می کند تا خود را به نام زیبایی در معرض جراحی قرار دهند و جراحی زیبایی را برای زنان بســیار آســیب پذیر می بینند. برخــی دیگر علی رغم انتقاد کلی، به جراحــی زیبایی دیدگاهی معتدلتر داشته و بر این، استدلال میکنند که بیماران جراحی زیبایی قادر به بروز عاملیت و عقلانیت و خودکنترلی بر تصمیم های معالجه شان هستند(خواجه صالحی، ۱۳۹۱).
فمینیســتهای مخالف بر ماهیت پدرسالارانه پزشکی، پزشکی شدن تصمیم در مورد سالمندی، قدرت کلینیکها و حمایت قانونی از این پزشکان تأکید میکنند. برخی فمینیستهای منتقد بر اثرات فشارهای فرهنگی مردسالار بر زنان برای تطابق با آرمان های جنسیتی کلیشه ای از زیبایی تأکید کرده و معتقدند این گرایش به اعمال جراحی زیبایی، از فرهنگ غالبی که حاوی فشــار پدرســالاری و پزشکی است و باعث ایجاد محدودیت در توانایی کنترل زنان بر بدن هایشان می شود، نشأت گرفته است. و در نتیجه با جراحی زیبایی فی نفسه مخالفاند. آن ها همچنین به ویژگی بدن زنان در جریان اعمال جراحی زیبایی اشاره میکنند. برای مثال فمینیستهای برســاخت گرایی اجتماعی، چنین استدلال میکنند که تیپهای آرمانی بدنها همه محصول ایدئولوژی و اعمال و نظام قشربندی جامعه جنسیتی هستند. همچنین فمینیستهای مارکسیست نیز سرمایهداری و سود هنگفتی را که از طریق سوق دادن زنان به اعمال جراحی و استفاده از لوازم آرایش نسیب سرمایه داران می شود، از دلایل مهم تبلیغات و رواج این گونه اعمال در جامعه میدانند (بلالی و افشار کهن، ۱۳۸۹).