پیوند دادن فناوری وارداتی با اهداف، شرایط، امکانات و نیاز های کشور وارد کننده “بومی سازی” نامیده می شود. ژاپن در این راستا نمونه موفقی است، البته انطباق از طریق تقلید نوآورانه نیز صورت میگیرد که طبق گفته هیونگ ساپچوی، ما با انجام فرایند تقلید و یادگیری عملی، به تدریج میتوانیم روی فناوری های دریافت شده نوعی نوآوری داشته باشیم، این همان فرایندی است که ما از آن به عنوان تقلید نوآورانه یاد میکنیم. انتقال فناوری با استقلال عمل و توانمندی و خود اتکایی توام است. توان یک بنگاه یا یک کشور در نوآوری در واقع به معنی تسلط بر شیوه تولید و مهارت و کاردانی است. به همین سان نوآوری تکنولوژیک به معنی آن است که یک کشور یا یک بنگاه، مصرف کننده صرف نیست و توانسته است بر ابعاد فنی محصول مسلط شود و خود را در زنجیره بازار به طور مستقلی تعریف کرده باشد. آنگاه که سهم بازار ناشی از سهم افزوده فنی باشد، می توان گفت که استقلال عمل دانشی حاصل شده است و این همان انتقال نوآورانه تکنولوژی است. (اشتریان ،۱۳۸۸)
متاسفانه در اکثر موارد انتقال فناوری به انتقال محصول- بخوانید واردات یک محصول- محدود می شود واز پرداختن به ارتقاء و ظرفیت فنی غفلت می شود. چنین انتقالی، انتقال نوآورانه نیست. نوآوری با دیدگاه توسعه ای وظرفیت سازانه از مفهوم ساده و صرف تجاری سازی فاصله میگیرد. در چنین دیدگاهی، از آنجا که نوآوری بر بستری معرفتی و روش شناسانه قرار میگیرد بر زنجیره ای از روش های به وجود آورنده یک محصول تکیه میکند. فناوری حاصل مجموعه ای از روش ها در حوزه های گوناگون است، محصول فناوری نانو نه تنها به دانش تولید در مقیاس نانو نیازمند است بلکه به دانش طراحی ماشین آلات نیز نیازمند است. طراحی ماشین آلات خود به مجموعه ای از دانش های پیشینی همچون دانش آلیاژ شناسی، ریاضیات کاربردی و … نیازمند است. این مجموعه دانش ها که می توان از آن به دانش زنجیره ای نام برد، منظومه ای از مهارت ها و دانش ها را فراهم می آورد که نوآوری و توسعه محصول را امکان پذیر میسازد و استقلال عمل را به ارمغان می آورد. انتقال نوآورانه تکنولوژی در برگیرنده مجموعه ای از مهارت های لازم در این زنجیره دانشی است. چنین نگرشی به انتقال تکنولوژی است که تجاری سازی را به جزء کوچکی از یک فرایند گسترده تبدیل میکند. انتقال نوآورانه تکنولوژی بر بستری نهادی از مجموعه ای از علوم و فنون و مهارت ها و دانش ها شکل میگیرد. مجموعه ای از نهاد ها و نهاده های دانشی و اجتماعی که ارتباطی پیوستاری و ساختاری دارند، تضمین کننده تداوم توسعه تکنولوژیک هستند. (مویدی ،۱۳۸۰)
در تقسیم بندی از عناصر تکنولوژی به سخت افزار، نرم افزار، مغز افزار و شبکه پشتیبانی سازمانی- فرهنگی نشان داده شده است. در این تقسیم بندی نرم افزار، قواعد و راهنمای استفاده از سخت افزار است، درحالی که مغز افزار با مشخص کردن اهداف و کاربرد ها، به تنظیم روابط میان سخت افزار و نرم افزار می پردازد. این فرایند نیز در یک چارچوب فرهنگی- سازمانی از قواعد کار، سبک های مدیریتی و فرهنگ الگو های سازمانی صورت میگیرد. (محمود زاده ، ۱۳۸۰)
تفاوتی که در دسته ای دیگر از تعریف تکنولوژی مشاهده می شود، نه یک اختلاف ماهوی بلکه صرفا در تاکیدی است که بر بعد دانشی آن صورت میگیرد. در این تعاریف، دانش نه به عنوان بخشی از تکنولوژی که به مثابه کلیت آن مورد توجه قرار میگیرد. در این رابطه میلر تکنولوژی را مجموعه ای از دانش تعریف میکند که ایده های فنی، اطلاعات یا داده ها، تخصص و مهارت های شخصی و تجهیزات، مدل ها، طراحی ها یا کد های کامپیوتری را در بر میگیرد.(میلر،احمد پور ،۱۳۸۸)
جندرون نیز تکنولوژی را هر گونه دانش کاربردی سیستماتیک مبتنی بر تجزیه یا نظریه های علمی میداند که در روش ها و مهارت های تولید، سازمان ها و یا ماشین آلات به کار رفته است. (جندرون در قاضی نوری،۱۳۸۳)
تفاوت در تأکید بر بعد دانشی تکنولوژی تاثیر عمیقی در تعریف و جهت دهی به انتقال آن دارد. هنگامی که در تعریف تکنولوژی تأکید بر وجه دانش آن است، دیگر نمی توان انتقال تکنولوژی را به سادگی “خرید تکنولوژی به منظور دستیابی به آن” تعریف کرد. (نواز شریف،۱۳۸۷) این در حالی است که علیرغم لحاظ کردن جنبههای مختلف نرم افزاری و سخت افزاری در تعریف تکنولوژی، در انتقال آن، در عمل این درهم تنیدگی نادیده گرفته شده است، یعنی دستیابی جداگانه به هر بعد از تکنولوژی و نه به طور لازم ترکیب آن ها با هم به عنوان “انتقال تکنولوژی” تلقی می شود و در این میان نیز نیل به سخت افزار به دلیل سادگی و بازدهی زودهنگام در مقایسه با سایر ابعاد به طور سنتی از اقبال بیشتری برخوردار بوده است. چنین دیدگاهی را می توان رویکرد سنتی به انتقال تکنولوژی نامید.(جعفری مقدم، ۱۳۸۳)
در مقابل، تغییر جهت به تأکید بر دانش موجب می شود که صرف دستیابی به تکنولوژی، انتقال تکنولوژی تلقی نشود، چرا که غایت انتقال از خرید برای دسترسی به تکنولوژی به اخذ دانش برای طراحی و تولید کالا و خدمات تحول یافته است. در این راستا، هافمن انتقال تکنولوژی را انتقال دانش که منجر به بهبود ظرفیت تکنولوژیکی یک کشور شود تعریف میکند. (هافمن در اشتریان و دیگران، ۱۳۸۵)
سازمان ملل متحد نیز انتقال تکنولوژی را فرایندی میداند که منجر به انتقال دانش سیستماتیک برای تولید محصول یا ارائه خدمات شود. (لی هووا، ۲۰۰۶)
به این ترتیب در این دیدگاه که می توان به آن رویکرد مبتنی بر دانش اطلاق کرد، انتقال تکنولوژی به مثابه انتقال دانش تفسیر می شود.تأکید بر دانش در واقع تأکید بر روش و روش شناسی است. روش دستیابی به تکنولوژی مهمتر از خود آن است. تسلط بر روش توان توسعه و ظرفیت تحول و ارتقا را فراهم میکند. این همان چیزی است که در هرم مدیریت دانش تأکید شده است، در این هرم بین داده، اطلاعات و دانش تفکیک شده است. داده مواد خام است و اطلاعات ،داده های دسته بندی شده و طبقه بندی شده است امه دانش و در مرحله ای بالاتر خرد، روشی است که به واسطه آن یک تکنولوژی خوب و با کیفیت تولید می شود. شناختن روش آن چیزی است که امکان تولید مستقل و با کیفیت را فراهم میکند. (طباطبائیان،۱۳۸۳)
با توجه به هرم مدیریت دانش و تفکیک داده، اطلاعات و دانش، انتقال دانش به فرایندی گفته می شود که طی آن عرضه کننده دانش بر دانش یا عملکرد گیرنده و نحوه تصمیم گیری او تاثیر گذارد، به عبارت دیگر دانش هنگامی منتقل می شود که تغییری در آن یا عملکرد گیرنده ایجاد شود، زیرا دانش بر خلاف داده و اطلاعات، کاربردی و عملی است. بنابرین باید به واسطه عملکرد و کارایی و کاربردش آن را ارزیابی کرد. مهمتر از کارایی و کاربرد، توان توسعه و گسترش عرصه های جدید در تکنولوژی است که در بستری از انتقال دانش صورت میگیرد. مکانیزم های انتقال دانش شامل تحرک نیروی انساتی، کارآموزی، مشاهده و ارتباط با پرسنل، تقلید، پتنت، ارائه وانتشار علمی، تعامل با عرضه کنندگان و مشتریان، اتحاد و سایر روابط سازمانی می شود، بنابرین انتقال دانش صرفا به مناسبات رسمی محدود نمی شود بلکه گستره ای از روابط غیررسمی و تعاملات ضمنی را نیز شامل می شود. (عندلیب، ۱۳۸۹)